کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

تبریک عید اول

میثم عزیز  

عید سعید قربان رو خدمت شما و خانواده گرامیتان تبریک عرض می کنیم . امیدواریم در این روز عزیز و فرخنده پدر گرامی شما بر سر سفره پیامبر (ص) و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم ) میهمان باشند .

تسلیت درگذشت پدر گرامی آقای میثم شیرخانی

انالله و انا علیه راجعون   

 

 

 

 

 

 

پدر آن تیشه که بر خاک تو زد دست اجل               تیشه‌ای بود که شد باعث ویرانی من
مه گردون ادب بودی و در خاک شدی
                   خاک، زندان تو گشت، ای مه زندانی من
از ندانستن من، دزد قضا آگه بود
                         چو تو را برد، بخندید به نادانی من
آن که در زیر زمین، داد سر و سامانت
                  کاش میخورد غم بی‌سر و سامانی من
بسر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم
                   آه از این خط که نوشتند به پیشانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
                    بی تو در ظلمتم، ای دیده‌ی نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان منند
        قدمی رنجه کن از مهر، به مهمانی من
صفحه‌ی روی ز انظار، نهان میدارم
                      تا نخوانند بر این صفحه، پریشانی من
دهر، بسیار چو من سربگریبان دیده است
             چه تفاوت کندش، سر به گریبانی من
عضو جمعیت حق گشتی و دیگر نخوری
               غم تنهائی و مهجوری و حیرانی من
گل و ریحان کدامین چمنت بنمودند
                     که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من
من که قدر گهر پاک تو میدانستم
                       ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من
من که آب تو ز سرچشمه‌ی دل میدادم
                آب و رنگت چه شد، ای لاله‌ی نعمانی من
من یکی مرغ غزلخوان تو بودم، چه فتاد
               که دگر گوش نداری به نوا خوانی من
گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم
                 ای عجب، بعد تو با کیست نگهبانی من!

  

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ 

 

درست آنجا که فکر نمی کنی !
میان خطوط ممتدی که تقدیر است ،
خانه سرد و تاریک می شود
دلمان می لرزد!
پشتمان می لرزد !
و حتی من گم می شوم وقتی که دستان پدر سرد می شود
و نبضش منجمد
سیاه پوشان به راه اند
و بابای من خواب !
شیرین شده حلوا
و من باید نبودنش را مزه مزه کنم
تلخ است ، خیلی تلخ 

 

 

میثم عزیز ،  

با نهایت تأسف و تأثر درگذشت پدر گرامیتان را تسلیت عرض  نموده و از درگاه خداوند متعال برای آن مرحوم رحمت  و مغفرت و برای شما و سایر بازماندگان صبر مسئلت می نماییم.  

دانشجیان دانشگاه شهاب دانش

پائولو کوئلیو- قانون و میوه

در صحرا میوه کم بود . خداوند یکی از پیامبران را فراخواند و گفت : « هر کس در روز تنها می تواند یک میوه بخورد .»

این قانون نسل ها برقرار بود ، و محیط زیست آن منطقه حفظ شد . دانه های میوه بر زمین افتاد و درختان جدید رویید . مدتی بعد ،‌ آن جا منطقه ی حاصل خیزی شد و حسادت شهر های اطراف را بر انگیخت . اما هنوز هم مردم هر روز فقط یک میوه می خوردند و به دستوری که پیامبر باستانی به اجدادشان داده بود ، وفادار بودند . اما علاوه بر آن نمی گذاشتند اهالی شهر ها و روستا های همسایه هم از میوه ها استفاده کنند . این فقط باعث می شد که میوه ها روی زمین بریزند و بپوسند . خداوند پیامبر دیگری را فراخواند و گفت :« بگذارید هرچه میوه می خواهند بخورند و میوه ها را با همسایگان خود قسمت کنند .»

پیامبر با پیام تازه به شهر آمد . اما سنگسارش کردند ، چرا که آن رسم قدیمی ، در جسم و روح مردم ریشه دوانیده بود و نمی شد راحت تغییرش داد .. کم کم جوانان آن منطقه از خود می پرسیدند این رسم بدوی از کجا آ مده . اما نمی شد رسوم بسیار کهن را زیر سؤال برد ، بنابراین تصمیم گرفتند مذهب شان را رها کنند . بدین ترتیب ، می توانستند هر چه می خواهند ، بخورند و بقیه را به نیازمندان بدهد . تنها کسانی که خود را قدیس می دانستند ، به آیین قدیمی وفادار ماندند .

اما در حقیقت ، آن ها نمی فهمیدند که دنیا عوض شده و باید همراه با دنیا تغییر کنند.

از کتاب: "پدران، فرزندان، نوه ها"

(پائولو کوئلیو)