کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

4 اصل زرتشت...!!!

از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

گفت : ۴ اصل

اول : دانستم که رزق مرا دیگری نمیخورد , پس آرام شدم

دوم : دانستم که خدا مرا میبیند , پس حیا کردم

سوم : دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد , پس تلاش کردم

چهارم : دانستم که پایان کارم مرگ است , پس مهیا شدم

پوریا عالمی به‌جای مسوولان شهری استعفا کرد...!!!

معلوم نیست دقیقا از چی، اما

پوریا عالمی به‌جای مسوولان شهری استعفا کرد

پوریا عالمی

بعد از حادثه آتش‌سوزی در کارگاهی در خیابان جمهوری، سخنگوی سازمان آتش‌نشانی شهر تهران به خبرگزاری «فارس» گفت: «دونفر از خانم‌ها که از پنجره‌های طبقه پنجم این ساختمان آویزان شده بودند» به‌دلیل ناتوانی در استقرار مستحکم خود «به پایین پرتاب شده و جان خود را از دست دادند.» ما اول چیزی نگفتیم و شک کردیم. فقط متوجه شدیم تقصیر اصلی «ناتوانی در استقرار مستحکم خود» است، نه عملکرد مسوولان، مدیران یا حتی مشکلات فنی آتش‌نشانی. بعد گفتیم عیبی ندارد، طرف خواسته مسوولیت را از روی دوش خودش بردارد، انداخته به گردن کارگران که هنگام آتش‌سوزی «در استقرار مستحکم خود لب پنجره» ناتوان هستند. بعد معصومه‌آباد، عضو شورای شهر تهران، گفت: «نردبان کامپیوتری بوده و با مشکل روبه‌رو شده است که البته اینگونه مشکلات طبیعی است و خیلی از مواقع چرخ هواپیما باز نمی‌شود یا ترمز ماشین گرفته نمی‌شودباز هم هیچی نگفتیم. گفتیم حتما این عضو محترم معنی «سوانح طبیعی» را نمی‌داند و کلا جهان‌بینی‌مان فرق دارد. ولی وقتی دیدیم «فارس» قضیه را پیگیری کرده و از معاون خدمات شهری شهرداری تهران سوال کرده و او گفته: «کشته‌شدن دونفر از شهروندان در حادثه آتش‌سوزی خیابان جمهوری خواست و مشیت الهی است» شکمان برطرف شد. به‌نظر ما هم مشیت الهی، برای بعضی‌ها به قیمت زندگی دیگران، معیشت زمینی رقم می‌زند. همچنین خواست خدا بوده که بعضی‌ها آشنا داشته باشند و بشوند مسوول وگرنه الان بیکار بودند و دستفروشی می‌کردند یا باید در کارگاه مشغول کارگری می‌شدند که خواست و مشیت الهی دامنگیرشان بشود یا نشود. (ما نمی‌دانیم.)بعد هم، وقتی پل در دست ساخت یا پل افتتاح‌شده ریخت روی سر مردم، ما چیزی نگفتیم. چون به‌هرحال پل است دیگر. می‌ریزد. تقصیر مسوولان چیست؟ اصلا پل را می‌زنند که بریزد. وقتی هم یک‌دفعه وسط خیابان حفره و چاه و مغاک باز شد و ماشین و بشر هردو زیر پاشان خالی شد، باز هم ما چیزی نگفتیم. چون به‌هرحال خیابان است دیگر.یکهو خسته می‌شود خمیازه می‌کشد دهانش را باز می‌کند. وقتی هم که هوای آلوده منجر به مرگ به‌صورت روزانه شد، باز هم چیزی نگفتیم. هواست دیگر. یک عمر صاف بوده، حالا پس شده. وقتی هم جمع‌آوری دستوری دستفروشان مترو، منجر به این شد که یک دستفروش که تنها امیدش یعنی دستفروشی را از دست بدهد، خودش را انداخت زیر مترو، باز هم چیزی نگفتیم. چون دستفروشان همان‌طور که روی بیلبوردهای شهرداری با فونت بزرگ نوشته شده تا توی چشم شهروندان بروند، تنها معضل اجتماعی ما محسوب می‌شوند.در همه موارد بالا، ما توقع داشتیم یک مسوول به‌صورت نمادین استعفا بدهد. واقعا نمادین است‌ها. نه اینکه فکر کنید استعفا بدهند برمی‌گردند خانه‌شان.نه. از اینجا استعفا بدهند، بروند یک ساختمان آن‌طرف‌تر بشوند مسوول یک‌چیز دیگر که دست‌کم با جان مردم در تماس مستقیم نباشند. حالا که کسی اصولا استعفا نمی‌دهد و همه تقصیرها گردن اشیای بی‌جان یا دست‌های ناتوان کارگران است که نمی‌توانند خودشان را لب پنجره آویزان نگه دارند، ما خودمان استعفا می‌دهیم تا در تاریخ بدعت‌گذار باشیم. اما نمی‌دانیم از چی استعفا بدهیم؟ از حقوق شهروندی چطور است؟ از شهروندی؟ بسیار خب. به‌صورت کلی از شهروندی استعفا می‌دهیم و می‌رویم باشگاه دستمان را قوی کنیم تا اگر آتش‌سوزی شد بتوانیم از پنجره چندهفته آویزان بمانیم تا مدیران و مسوولان شهری به‌صورت آزمون و خطا پیشرفت کنند.