تمدن پارس به روایت ویل دورانت
مادها که بودند؟
6-1- مادها، که نقش مهمی در برانداختن دولت آشور داشتند، چگونه قومی بودهاند؟ پیبردن به اصل این قوم، بدون شک، امری است که رسیدن به آن دشوار است؛ تاریخ کتابی است که همیشه آدمی بایستی از وسط آغاز کند.
مادها که بودند؟
6-1- مادها، که نقش مهمی در برانداختن دولت آشور داشتند، چگونه قومی بودهاند؟ پیبردن به اصل این قوم، بدون شک، امری است که رسیدن به آن دشوار است؛ تاریخ کتابی است که همیشه آدمی بایستی از وسط آغاز کند. نخستین اشارهی به این قوم در کتیبهای است که گزارش حملهی شلمنصر سوم به سرزمین موسوم به پارسوا، در کوههای کردستان، (سال 837 ق م) بر آن ثبت شده؛ از اخبار چنان برمیآید که در این ناحیه بیست و هفت امیر و شاه، بر بیست و هفت ولایت کم جمعیت، حکومت میکردهاند؛ مردم این ولایتها را آمادها یا مادها مینامیدهاند. مادها از نژاد هند و اروپایی به شمار میروند و محتمل است که در تاریخ هزار سال قبل از میلاد از کنارههای دریاری خزر به آسیای باختری آمده باشند. در زنداوستا ، کتاب مقدس پارسیان، یادی از این زادگاه قدیمی میشود، و مانند بهشتی توصیف میشود: سرزمینی که آدمی جوانی خود را در آن گذرانده، مانند خود ایام جوانی، زیبا است، به شرط اینکه شخص ناچار نباشد دوباره در آن سرزمین یا در آن ایام زندگی کند. چنان به نظر میرسد که مادها، در ضمن کوچ کردنهای خود، از بخارا و سمرقند گذشته، و از این نواحی، رفته رفته، رو به جنوب سرازیر شده و پس از رسیدن به پارس، در آن سکونت اختیار کرده بودند. این قوم، در کوههایی که به عنوان جایگاه خود در ایران انتخاب کرده بودند، مس، آهن، سرب، سیم وزر، سنگ مرمر، و سنگهای گرانبها به دست آوردند. و چون قومی نیرومند بودند و زندگی ساده داشتند، به کشاورزی بر دشتها و دامنهی تپههای منزلگاه خود پرداختند و زندگی آسودهای برای خویش فراهم ساختند.
____________ ______
برای انسانهای بزرگ
بن بست وجود ندارد.. چون بر این باورند که: یا راهی خواهم یافت
یا
راهی خواهم ساخت
اکباتان، نخستین پایتخت مادها
6-2- در اکباتان (یعنی محل تلافی چند راه)، که در درهی زیبایی قرار گرفته و آبی که از ذوب شدن برف کوهها به دست میآمد سبب حاصلخیزی آن بود، نخستین شاه ایشان دیااکو پایتخت اول خود را بنا و آن را با کاخی شاهانه، که بر شهر مسلط بود و نزدیک دو کیلومتر مربع وسعت داشت، آراست. بنا بر روایتی که در کتاب هردودت آمده- ولی روایت دیگری آن را تأیید نمیکند- دیااکو از آنجا به قدرت رسید که به عدالت اشتهار یافته بود؛ و چون به قدرتی که میخواست رسید، به استبداد و خود کامگی پرداخت. یکی از فرمانهای وی آن بود که «هیچ کس به حضور شاه بار داده نشود، و مردم تنها به وسیلهی پیامآور مطالب خود را به عرض او برسانند؛ دیگر آنکه کسی حق خندیدن یا آب دهان بر زمین انداختن در برابر شاه را ندارد. هدف وی از مقرر داشتن این تشریفات برای شخص خود... آن بود که مردم، که از دیدن وی محروم بودند، طبیعت او را از طبیعت خود جدا بدانند». مردم قانع ماد، که زندگی طبیعی داشتند، با پیشوایی این شاه نیرومند شدند؛ و بنابر تأثیر عادت و محیط زندگی خویش، جنگ آزمودگی و تحمل بر سختیهای جنگ پیدا کردند، و به صورت خطری در آمدند که پیوسته دولت آشور را تهدید میکرد. دولت آشور بارها بر سرزمین ماد حمله کرده، و هر بار چنان پنداشته بود که ماد چنان شکست خورده که دیگر یارای برابری با آن را ندارد، ولی بعدها معلوم شده بود که مردم این سرزمین از مبارزه برای به دست آوردن آزادی خسته نمیشوند. بزرگترین پادشاه ماد، هووخشتره ، توانست، با ویران کردن شهر نینوا، این کشمکشها پایان بخشد. این پیروزی، خود، محرک وی شد که لشکریانش را در آسیای باختری پیش براند و به دروازههای ساردیس برسد؛ و اگر کسوفی واقع نمیشد، هرگز از آنجا باز نمیگشت. دو پیشوا، که با یکدیگر در حال جنگ بودند، هر دو این پیشامد آسمانی را نذیر آسمانی پنداشتند و با یکدیگر پیمان صلحی بستند، و برای استواری آن جرعهای از خون یکدیگر نوشیدند. هو و حشتره، سال بعد از این حادثه، از دنیا رفت؛ این پس از آن بود که در زمان پادشاهی خود کشور ماد را، از صورت ایالت تحت تصرف کشور دیگری، به صورت امپراطوری بزرگی در آورد که آشور و ماد و پارس را شامل بود. یک نسل پس از وی این امپراطوری بر چیده شد.
6-3- این دولت مستعجل فرصتی پیدا نکرد که بتواند در بنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد؛ تنها کاری که کرد آن بود که راه را برای فرهنگ و تمدن پارس باز و همواره ساخت. پارسیها زبان آریایی، و الفبای سی و شش حرفی خود را از مردم ماد گرفتند، و همین مادها سبب آن بودند که پارسیها، به جای لوحگلی، کاغذ پوستی و قلم برای نوشتن به کار بردند و به استعمال ستونهای فراوان در ساختمان توجه کردند. قانون اخلاقی پارسیها- که در زمان صلح صمیمانه به کشاورزی بپردازند، و در جنگ متهور و بیباک باشند-، و نیز مذهب زردشتی ایشان و اعتقاد به اهورمزدا و اهریمن و سازمان پدرشاهی، یا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداری قوانین دیگر پارس- که از شدت شباهت با قوانین ماد سبب آن شده است که در این آیهی کتاب دانیال: «تا موافق شریعت مادیان و پارسیانی که منسوخ نمیشود» ذکر آنها با هم بیاید- همه ریشهی مادی دارد. از ادبیات و هنر این قوم یک پاره سنگ یا یک نامه هم بر جای نمانده است.
____________ ______
انقراض تمدن مادها- پیروزها سرمست میشوند
6-4- انقراض دولت ماد بسیار سریعتر از تشکیل آن صورت گرفت. اژدهاک یا ایشتوویگو، که به جای پدر خود هووخشتره به تخت سلطنت نشست، یک بار دیگر این حقیقت را اثبات کرد که حکومت سلطنتی همچون بازی قماری است، و در وراثت سلطنت، هوشمندی مفرط و جنون، متحد نزدیک به یکدیگر به شمار میروند. این شاه به راحتی بر تخت سلطنتی که به میراث برده بود نشست، و به عیش و نوش و لذت بردن از آنچه نصیب وی شده بود پرداخت. مردم نیز، به تقلید از او، از پیروزی دستورهای اخلاقی خشک و روش زندگی ساده و خنثی که داشتند دست برداشتند و رفته رفته آنها را فراموش کردند؛ ثروت به اندازهای ناگهانی به چنگ ایشان افتاده بود که فرصت بهرهبرداری عاقلانه از آن را نداشتند. مردم طبقات بالای اجتماع بندهی مد و زندگی تجملی شده بودند؛ مردانشان شلوارهای قلابدوزی شده میپوشیدند، و زنان خود را با غازه و جواهر آرزویش آن بود که پس از آن با صلح و صفا بر آنچه در اختیار دارد فرمان براند، ولی سنت و مقدر چنان است که در امپراطوریها هرگز آتش جنگ مدت درازی فرو ننشیند؛ دلیل این مطلب آن است که بلاد تسخیر شده باید مکرر در مکرر از نو مسخر شود، و پیروزمندان، در ملت خود، هنر جنگیدن و در اردو و میدان جنگ به سربردن را زنده نگاه دارند؛
میآراستند؛ حتی زین و برگ اسبان را نیز با طلا زینت میدادند. قوم سادهای که پیش از آن از راه چوپانی زندگی میکردند، و از سوارشدن بر ارابههای خشکی که چرخهاشان جز گردههای ناهمواره بریده شده از تنهی درختان نبود لذت میبردند، اکنون کارشان آن بود که بر ارابههای گرانبها سورا شوند، و از مجلس جشنی به مجلس دیگر بروند. نخستین شاهان ایشان به دادگستری برخود میبالیدند، ولی ایشتوویگو، که روزی نسبت به هارپاگ خشمناک شده بود، دستور داد از تن بیسرودست فرزند او خوراکی فراهم آوردند و پدر را مجبور کردند که گوشت تن فرزندش را به خورد. هارپاگ فرمان را اجرا کرد و گفت هر چه شاه امر فرماید مایهی شادی او میشود؛ ولی کینه را در دل خود نگاه داشت و بعدها به کمک کوروش برخاست تا ایشتوویگو را خلع کند. کوروش جوان، فرماندار ولایت انشان (شامل خوزستان و بختیاری)، که در فرمان مادیان بود، علیه شاه زن صفت و ستمگر اکباتان قیام کرد؛ خود مادها از پیروزی وی بر این مرد خود کامه شاد شدند و به شاهی او خشنودی نمودند: و تقریباً هیچکس با او از در مخالفت در نیامد. تنها یک جنگ کافی بود تا دولت فرمانراوای ماد و حاکم بر پارس (ایران) به صورت فرمانبردار یک فرد پارس در آید؛ پس از آن، دولت پارس رفتهرفته کارش به جایی رسید که تمام خاور نزدیک را به زیر فرمان خود در آورد.
____________ ______
ظهور کوروش بزرگ
6-5- کوروش یکی از کسانی بود که گویا برای فرمانروایی آفریده شدهاند و، به گفتهی امرسن، همهی مردم از تاجگذاری ایشان شاد میشوند. روح شاهانه داشت و شاهانه به کار بر میخاست؛ در ادارهی امور به همان گونه شایستگی داشت که در کشور گشاییهای حیرتانگیز خود؛ با شکست خوردگان به بزرگواری رفتار میکرد و نسبت به دشمنان سابق خود مهربانی میکرد. پس، مایهی شگفتی نیست که یونانیان دربارهی وی داستانهای بیشمار نوشته و او را بزرگترین پهلوان جهان ، پیش از اسکندر، دانسته باشند. مایهی تأسف آن است که از نوشتههای هرودوت و گزنوفون نمیتوانیم او صاف و شمایل وی را طوری ترسیم کنیم که قابل اعتقاد باشد. مورخ اول، تاریخ وی را با بسیاری داستانهای خراقی در هم آمیخته، و دومی کتاب خود کوروپایدیا (= تربیت کوروش) را همچون رسالهای در فنون جنگ نوشته، و در ضمن آن خطابهای در تربیت و فلسفه آورده است؛ گزنوفون چندین بار در نوشتهی خود کوروش را با سقراط اشتباه کرده و احوال آن دو را با هم آمیخته است. چون این داستانها را کنار بگذاریم، از کوروش جز شبح فریبندهای باقی نمیماند. آنچه به یقین میتوان گفت این است که کوروش زیبا و خوش اندام بوده، چه پارسیان تا آخرین روزهای دورهی هنر باستانی خویش به وی همچون نمونهی زیبایی اندام مینگریستهاند؛ دیگر اینکه وی مؤسس سلسلهی هخامنشی یا سلسلهی «شاهان بزرگ» است، که در نامدارترین دورهی تاریخ ایران بر آن سرزمین سلطنت میکردهاند؛ دیگر آنکه کوروش سربازان مادی و پارسی را چنان منظم ساخت که به صورت قشون شکست ناپذیری در آمد؛ بر ساردیس و بابل مسلط شد؛ و فرمانروایی اقوام سامی را بر باختر آسیا چنان پایان داد که، تا هزار سال پس از آن، دیگر نتوانستند دولت و حکومتی بسازند؛ تمام کشورهایی را که قبل از وی در تحت تسلط آشور و بابل و لیدیا و آسیای صغیر بود ضمیمهی پارس ساخت، و از مجموع آنها یک دولت شاهنشاهی و امپراطوری ایجاد کرد که بزرگترین سازمان سیاسی قبل از دولت روم قدیم، و یکی از خوش ادارهترین دولتهای همهی دورههای تاریخی به شمار میرود.
___
کوروش به راستی یک رهبر بزرگ تاریخی است
6-6- آن اندازه که از افسانهها برمیآید، کوروش از کشور گشایانی بوده است که بیش از هر کشور گشای دیگر او را دوست میداشتهاند، و پایههای سلطنت خود را بر بخشندگی و خوی نیکو قرار داده بود. دشمنان وی از نرمی و گذشت او آگاه بودند، و به همین جهت در جنگ با کوروش مانند کسی نبودند که با نیروی نومیدی میجنگد و میداند چارهای نیست جز اینکه بکشد یا خود کشته شود.. پیش از این - بنا به روایت هرودوت- دانستیم که چگونه کرزوس را از سوختن در میان هیزمهای افروخته رهانید و بزرگش داشت و او را از رایزنان خود ساخت؛ نیز از بخشندگی و نیکی رفتار او با یهودیان سخن گفتیم. یکی از ارکان سیاست و حکومت وی آن بود که، برای ملل و اقوام مختلفی که اجزای امپراطوری او را تشکیل میدادند، به آزادی عقیدهی دینی و عبادت معتقد بود؛ این خود میرساند که بر اصل اول حکومت کردن بر مردم آگاهی داشت و میدانست که دین از دولت نیرومندتر است. به همین جهت است که وی هرگز شهرها را غارت نمیکرد و معابد را ویران نمیساخت، بلکه نسبت به خدایان ملل مغلوب به چشم احترام مینگریست و برای نگاهداری پرستشگاهها و آرامگاههای خدایان، از خود، کمک مالی نیز میکرد. حتی مردم بابل، که در برابر او سخت ایستادگی کرده بودند، در آن هنگام که احترام وی را نسبت به معابد و خدایان خویش دیدند، به گرمی بر گرد او جمع شدند و مقدم او را پذیرفتند. هر وقت سرزمینی را میگشود که جهانگشای دیگری پیش از وی به آنجا نرفته بود، با کمک تقوا و ورع، قربانیهایی به خدایان محل تقدیم میکرد؛ مانند ناپلئون، همهی ادیان را قبول داشت و میان آنها فرقی نمیگذاشت؛ و با مرحمتی بیش از ناپلئون به تکریم همهی خدایان میپرداخت. وی از لحاظ دیگری نیز به ناپلئون شبیه بود، چه، مانند وی، قربانی بلند پروازی فراوان خویش شد. هنگامی که از گشودن همهی سرزمینهای خاور نزدیک آسوده شد، درصدد بر آمد که ماد و پارس را از هجوم بدویانی که در آسیای میانه منزل داشتند خلاص کند؛ و چنان به نظر میرسد که در این حملههای خود، تا کنار نهر سیحون در شمال، و تا هندوستان در خاور پیش رفته باشد؛ در همین گیرودارها، و در آن زمان که به منتهای بزرگی خود رسیده بود، کشته شد. کوروش نیز، چون اسکندر، امپراطوری بزرگی را به چنگ آورد، ولی بیش از اینکه فرصت سازمان دادن به آن پیدا کند، اجل آن امپراطوری را از چنگش بیرون آورد.
____________ ______
ظهور داریوش
6-7- غصبشدن تاج و تخت سلطنت، و کشتهشدن بردیای غاصب، دو فرصت گرانبهایی بود که ولایتهای تابع شاهنشاهی پارس در برابر خود داشتند؛ به همین جهت فرمانداران مصر و لیدیا طغیان کردند، و در آن واحد شوش و بابل و ماد و آشور و ارمنیه و سرزمین سکاها و بسیاری از ولایات دیگر سر به شورش برداشتند. ولی داریوش همه را به جای خود نشانید و در این کار منتهای شدت و قساوت را به کار برد. از جمله، چون پس از محاصرهی طولانی بر شهر بابل دست یافت، فرمان داد مهندسان پارسی به فرمان داریوش اول، شاهراههایی ساختند که پایتختها را به یکدیگر مربوط میکرد. درازی یکی از این راهها، که از شوش تا ساردین امتداد داشت، دو هزار و چهارصد کیلومتر بود. طول راهها را با فرسخ اندازه میگرفتند و به گفتهی هرودوت، «در پایان هر چهارصد فرسخ منزلگاه شاهی و مهمانخانههای با شکوه وجود داشت و راهها همه از جاهای امن و آباد میگذشت »
که سه هزار نفر از بزرگان آن را به دار بیاویزند، تا مایهی عبرت و فرمانبرداری دیگران شود؛ داریوش با یک سلسله جنگهای سریع توانست ولایاتی را که شورش کرده بودند، یکی پس از دیگری، آرام کند. چون دریافت که این شاهنشاهی وسیع هر وقت دچار بحرانی شود به زودی از هم پاشیده خواهد شد، زره جنگ را از تن بیرون کرد، و به صورت یکی از مدبّرترین و فرزانهترین فرمانروایان تاریخ درآمد و سازمان اداری کشور را به صورتی درآورد که تا سقوط امپراطوری روم پیوسته به عنوان نمونهی عالی از آن پیروی میکردند. با نظم و سامانی که داریوش مقرر داشته بود، آسیای باختری به چنان نعمت و آرامش خاطری رسید که تا آن زمان، در این ناحیهی پرآشوب، کسی چنان آسایشی را به خاطر نداشت.
____________ ______
حمله به یونان
6-8- آرزویش آن بود که پس از آن با صلح و صفا بر آنچه در اختیار دارد فرمان براند، ولی سنت و مقدر چنان است که در امپراطوریها هرگز آتش جنگ مدت درازی فرو ننشیند؛ دلیل این مطلب آن است که بلاد تسخیر شده باید مکرر در مکرر از نو مسخر شود، و پیروزمندان، در ملت خود، هنر جنگیدن و در اردو و میدان جنگ به سربردن را زنده نگاه دارند؛ چه در هر آن ممکن است زمانه نقشی تازه بر آرد و امپراطوری تازهای در برابر امپراطوری موجود قیام کند. در چنین اوضاع و احوال، اگر جنگی خود به خود پیش نیاید، ناچار باید آن را بیافرینند؛ به همین جهت بر نسلهای متوالی واجب است که بر دشواریهای جنگ و خونریزی خود کنند، و از راه تمرین و تجربه دریابند که چگونه از کفدادن جان و مال در راه نگاهداری میهن را آسان شمارند. شاید تا حدی همین دلیل بود که داریوش را بر آن داشت که از تنگهی بسفر و رود دانوب بگذرد، در جنوب روسیه تا رود ولگا پیش براند و به تأدیب سکاهایی که پیوسته در اطراف شاهنشاهی وی تاخت و تاز میکردند بپردازد؛ یا اینکه بار دیگر از افغانستان و دهها سلسله جبال عبور کند و به درهی رود سند برسد و صحنههای پهناوری را، با جمعیت فراوان و مال بیشمار، بر شاهنشاهی خویش بیفزاید. ولی، برای حملهی وی به یونان، باید در جستجوی دلیلی قویتر از این باشیم. هرودوت میخواهد به ما بقبولاند که علت حمله و اقدام به این کار بدون نتیجه و زیانبخش وی آن بود که یکی از زنان او به نام آتوسا در بستر او را فریفت و به این کار واداشت؛ ولی بهتر آن است که چنان باور داشته باشیم که، شاهنشاه پارس از آن نگران بود که ممکن است، از میان پولیسهای یونان و مستعمرات آن، یک امپراطوری فراهم شود، یا میان آنها پیمانی بسته شود و تسلط پارس را بر باختر آسیا در خطر اندازد. در آن هنگام که ایالت یونیا سر به شورش برداشت، و از اسپارت و آتن به آن کمک رسید، داریوش، با آنکه به جنگ خرسندی نداشت، ناچار دست به کار جنگ شد. همه داستان گذشتن وی از دریای یونان (اژه)، و شکست خوردن قشون او در جلگهی ماراتون، و بازگشت نومیدانهی وی به پارس را میدانند. چون بار دیگر خود را آمادهی حملهی به یونان کرد و خواست ضربهی دیگری به ان وارد کند، ناگهان دچار بیماری شد و ناتوان گشت و دیده از این جهان فرو بست
____________ ______
پهنای شاهنشاهی پارس
6-9- دولت شاهنشاهی پارس، که در زمان داریوش به منتها درجهی بزرگی خود رسیده بود، شامل بیست ایالت با خشثرپاون ] به یونانی،=ساتراپنشین [ میشد و مصر، فلسطین، سوریه، فینیقیه، لیدیا، فریگیا، کاپادوکیا، کیلیکیا، ارمنستان، آشور، قفقاز، بابل، ماد، پارس، آنچه امروز به نام افغانستان و بلوچستان معروف است، باختر رود سند در هندوستان، سغدیانا، باکتریا، جایگاه ماساگتها، و قبایل دیگری از آسیای میانه جزو این امپراطوری بزرگ بود. تا آن زمان هرگز دولتی به این بزرگی و پهناوری، که در زیر فرمان یک نفر باشد، در تاریخ پیدا نشده بود.
____________ ______
روش زندگی پارسیان
6-10- پارسی که در آن روزگار بر چهل میلیون ساکنان این نواحی حکومت کرد همان ایرانی نیست که اکنون میشناسیم، بلکه ناحیهی کوچکی در مجاورت خلیجفارس بود که در آن زمان به نام «پارس» خوانده میشد و اکنون آن را «فارس» مینامند. سرزمین پارس سرای بیابانهای بیحاصل و کوههای فراوان بود؛ رودخانهی فراوان نداشت و در معرض گرمای سوزان و سرمای کشنده بود، و به همین جهت بود که درآمد زمین، به تنهایی، کفاف زندگی دو میلیون ساکنان آن را نمیکرد، و ناچار باید کسری را از راه بازرگانی و کشورگشایی تأمین کنند. مردم کوهنشین اصلی سرزمین پارس، مانند مادها، از نژاد هند و اروپایی، و شاید از جنوب روسیه به این نواحی آمده بودند. از زبان و دین قدیم ایشان آشکار میشود که با آن دسته از نژاد آرین که از افغانستان گذشته و طبقهی حاکمه را در سرزمین هند تشکیل داده بودند، نسبت نزدیکی داشتهاند. داریوش اول خود را در نقش رستم چنین معرفی کرده است: «پارسی، پسر پارسی، آریایی از نژاد آریایی». زردتشتیان وطن نخستین خود رابه نام «ایران - وئجه» یعنی وطن آریاییها مینامند. استرابون کلمهی «آریانا» را برای سرزمینی استعمال کرده است که تقریباً با آنچه امروز به نام «ایران » مینامیم، تفاوتی ندارد. چنان که به نظر میرسد که پارسیان زیباترین ملتهای خاور نزدیک در روزگارهای باستانی بودهاند . تصاوری که در آثار تاریخی بر جای مانده نشان میدهد که آن مردم میانه بالا و نیرومند بوده و بر اثر زندگی کردن در نقاط کوهستانی، سختی و صلابت داشتهاند، ولی ثروت فراوان سبب لطافت طبع آنان بوده است؛ در سیمای ایشان آثار تقارن مطبوعی دیده میشود، و مانند یونانیان بینی کشیده داشتهاند، و در اندام و هیئت ایشان آثار نجابت مشهود بوده است. غالب ایشان لباسهایی مانند لباسهای مردم ماد بر تن میکردند؛ بعدها خود را به زیورآلات مادی نیز میآراستند. جز دو دست، بازگذاشتن هر یک از قسمتهای بدن ار خلاف ادب میشمردند، و به همین جهت سر تا پای ایشان با سربند یا کلاه یا پاپوش پوشیده بود. شلواری سه پارچه و پیراهنی کتانی و دو لباس رو میپوشیدند، که آستین آنها دستها را میپوشانید، و کمربندی بر میان خود میبستند. این گونه لباسپوشیدن سبب آن بود که از گزند گرمای شدید تابستان و سرمای جانکاه زمستان در امان بمانند. امتیاز پادشاه در آن بود که شلوار قلابدوزی شدهی با نقش و نگار سرخ میپوشید و دکمههای کفش وی به رنگ زعفرانی بود. اختلاف لباس زنان با مردان تنها در آن بود که گریبان پیراهنشان شکافی داشت. مردان موی چهره را نمیستردند و گیسوان را بلند فرو میهشتند؛ بعدها به جای آن گیسوان عاریه رواج پیدا کرد. چود در دوران شاهنشاهی ثروت مردم زیاد شد، زن و مرد به زیبایی ظاهر خود پرداختند؛ جهت آراستن صورت، غازه و روغن به کار هرگاه شاه فرزند کسی را، در برابر چشم وی، با تیر میزد، پدر ناچار در برابر شاه سر فرود میآورد و مهارت او را در تیراندازی ستایش میکرد؛ کسانی که به امر شاه تنشان در زیر ضربههای تازیانه سیاه میشد، از مرحمت شاهنشاه سپاسگزاری میکردند که از یاد آنان غافل نمانده است. اگر همهی شاهان ایرانی روح نشاط و فعالیت کوروش و داریوش اول را داشتند، میتوانستند هم حکومت کنند و هم پادشاهی
میبردند، و برای آنکه درشتی چشم و درخشندگی آنرا نشان دهند، سرمههای گوناگون استعمال میکردند. به این ترتیب، در میان آنان طبقهی خاصی به نام «آرایشگران» پیدا شد که یونانیان آنان را «کوسمتای» مینامیدند و کارشناس در هنر آرایش بودند و کارشان تزیین ثروتمندان بود. پارسیان در ساختن مواد معطر مهارت فراوان داشتند، و پیشینیان چنان معتقد بودند که گردها و عطرهای آرایش را نخستینبار همین مردم اختراع کرده بودند. شاه همیشه با جعبهای از مواد معطر برای جنگ بیرون میرفت و خواه پیروز میشد، خواه شکست میخورد، پس از هر کارزار با روغنهای خوشبو خود را معطر میساخت.
____________ ______
زبان پارسیان، خط پارسیان
6-11- پارسیان، در اثنای تاریخ دراز خود، به زبانهای گوناگون سخن میگفتهاند. فارسی باستانی زبان دربار و بزرگان قوم در زمان داریوش اول به شمار میرفت؛ این زبان با زبان سانسکریت پیوند بسیار نزدیکی دارد و این خود نشان میدهد که آن دو زبان لهجه هایی از زبان قدیمتر بودهاند؛ این هر دو لهجه از خویشان بسیار نزدیک زبان انگلیسی به شمار میروند. از لغت فرس قدیم دو شاخهی زند، یعنی زبان زنداوستا، و شاخهی پهلوی بیرون آمد؛ از همین شاخه است که زبان فارسی کنونی برخاسته است. در آن هنگام که پارسیان به کار خطنویسی پرداختند، برای نوشتن اسناد خود، خط میخی و الفبای هجایی آرامی را به کار بردند. پارسیان هجاهای سنگین و دشوار بابلی را آسانتر کردند و عدد علامات الفبایی را از سیصد به سی و شش رسانیدند؛ این علامات رفته رفته، از صورت مقاطع هجایی بیرون آمد و شکل حروف الفبای میخی رابه خود گرفت. ولی باید دانست که خطنویسی را پارسیان سرگرمی زنانه میپنداشتند و کمتر در بند آن بودند که از عشقورزی و جنگاوری و شکار دست بردارند و به کار نویسندگی اشتغال ورزند و اثری ادبی ایجاد کنند
____________ ______
کشاورزی و صناعت پارسیان
6-12- مرد عادی معمولاً بیسواد و به این بیسوادی خرسند بود و تمام کوشش خود را در کار کشت زمین مصروف میداشت. کتاب مقدس «اوستا» کشاورزی را ستوده و آن را مهمترین و والاترین کار بشری دانسته است، که خدای بزرگ اورامزدا از آن بیش از کارهای دیگر خشنود میشود. قسمتی از اراضی ملک مردم بود و خود به کشاورزی در آن میپرداختند؛
گاهی این خرده مالکان جمعیتهای تعاونی کشاورزی متشکل از چند خانوار تشکیل میدادند و به صورت دسته جمعی به کاشتن زمینهای وسیع میپرداختند؛ قسمت دیگر از اراضی متعلق به اشراف و زمینداران بزرگ بود، که دهقانان در برابر قسمتی از درآمد زمین، به کشت و زرع در آنها مشغول بودند؛ قسمتی را نیز بندگان بیگانه (که هرگز در میان آنان ایرانی وجود نداشت) کشاورزی میکردند. برای شخم کردن زمین، گاوآهن چوبی به کار میبردند، که به آن نوک آهنی بسته بودند و با گاو کشیده میشد. آب را از نقاط کوهستانی به وسیلهی قنات به زمینهای خود میآوردند. محصول عمدهی کشاورزی، که مهمترین مادهی غذایی نیز محسوب میشد، گندم و جود بود ولی مردم گوشت فراوان نیز میخورند و شراب زیاد مینوشیدند. کوروش به سربازان خود شراب میداد مباحثه جدی در امور سیاسی آن گاه در مجامع پارسیها صورت میگرفت که اهل مجلس، مست باشند چیزی که بود بامداد روز بعد، در نقشههای طرح شده تجدید نظر میکردند. یکی از نوشابههای ایرانیان قدیم مشروبی بود به نام هومه که آن را به عنوان قربانی طرف توجه به خدایان تقدیم میکردند، و چنان گمان داشتند که هر کس از آن بنوشد به جای روشنشدن آتش خشم و انگیختگی، تقوا و عدالت در او بیدار میشود