کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

میلاد امام عصر بر همه مبارک

عید بر همگی مبارک باشه  

برای همه آرزوی کامیابی و سلامتی دارم .  

انشاالله هر فردی هر آرزوی خوبی که داره بهش برسه و همه جونهایی که در انتظار هم هستند بهم برسن  

 

 آمین

تست

 

 

پرواز

بعضی از مطالبی که خودم خیلی دوسشون دارم..!!!

سلام دوستای خوبم . چطورین ؟ در چه حالی هستین میدونم که همه از این گرمای بیش از حد کلافه شدید مثل من ولی امیدوارم حداقل دلامون مقداری از این گرما رو به یادگار تو خودشون نگه دارن. نظرت چیه پنگوئن؟؟!!

این بار می خوام یه مقداری از حرف های قشنگ ولی تکراریم رو براتون بزارم . وقتی دوباره بهشون نگاه میکنم و خوب بهشون فکر میکنم مطالب جدیدی برام روشن میشه و همچنین برام تکرار میشه تا بیشتر تو ذهنم بمونن . اگه مطالب رو خوندید نظر یادتون نره . دوستون دارم . 

 

 

خواب دیدم قیامت شده است

   

هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ی ایرانیان.

خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم : «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده‏اند؟»

گفت : «می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم : «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...»

نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی لِنگش کشیم و به تهِ چاله بازگردانیم !  

---------------------------------------------- 

دکتر علی شریعتی:

 

اگر آنها نام خویش را به نان فروختند من بر آب دادم. اگر آنها لذت بردند من غم آوردم و اگر آنها همچمون عنصری ز زرآلات خوان گستردند من همچو مولوی در آفتاب شکفتم و در خورشید سوختم. سفره از دل گستردم و مائده از درد نهادم و شراب از خون سر کشیدم. ...  

--------------------------------------- 


گناه من نیست اگر بعد از «تو»، «او» آمد، تقصیر قوانین دستوری است  

-------------------------------------- 

زندگی گاهی همان کاسهء قدیمی مادر بزرگ است که تویش انار دان می کنی و منتظر می نشینی تا کسی بیاید  

------------------------------------- 

baraye ensane nabina,shishe o almas farghi nemikone,,,, pas age kasi ghadre toro nado0nest,,o0n vaght fekr nakon ke to shishe i,,balke fekr kon o0n adame nabinast..... 


----------------------------------------- 

پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد. دست برد و از جیب کوچک جلیقه اش سکه ای بیرون آورد. در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را زیاد می کند !!! منصرف شد  

----------------------------------------- 

 یه کاغذ سفید هر چقدرم که تمیز باشه کسی قابش نمیگیره ، برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت  

---------------------------------------- 

امیدوارم که دانه ای بر خاک بفشانی، 

هر چند خرد بوده باشد،
و با روئیدنش همراه شوی،
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.
 

ویکتور هوگو
 

---------------------------------------- 

زندگی ((مجذور )) آینه است. 

 

زندگی گل به ((توان)) ابدیت 

 

زندگی ((ضرب)) زمین در ضربان دل ما 

 

زندگی ((هندسه)) ساده و یکسان نفسهاست. 

--------------------------------------- 

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند. (دکتر علی شریعتی) 

--------------------------------------- 

زندگی مثل دوچرخه سواری است. آدم نمی افتد مگر آنکه دست از رکاب زدن بر دارد . 
---------------------------- 

در سبدی عشق به نیل تو سپردم 

نگهشدار به موسی شدنش می ارزد 

 

----------------------------------------- 

فرخنده شبی بود که آن دلبر مست 

آمد ز پی غارت دل تیغ به دست 

غارت زده ام دید خجل گشت دمی 

با من ز پی رفع خجالت بنشست 

---------------------------- 

پاسخ جالب آلبرت انیشتین به خواستگارش

 

می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به " البرت انیشتین " که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !
اقای " انیشتین " هم نوشت : ممنون از این
همه لطف و دست و دلبازی خانم .واقعا هم که چه غوغایی می شود ! ولی این یک روی سکه است
. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !


------------------------------------------ 

یک ملا و یک راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند ، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. 

وقتی ان دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. راهب بلا درنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند.

آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام ملا   که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:« دوست عزیز! ما  نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.»

راهب  با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد:« من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»

 ------------------------------------------ 


Afrikaans - Ek het jou lief

Albanian - Te dua

Arabic - Ana behibak (to male

Arabic - Ana behibek (to female

Armenian - Yes kez sirumen  
 
بر روی ادامه مطلب در زیر کلیک کنید
ادامه مطلب ...

ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه

مطلب قشنگیه حتما تا آخرش بخونید

    ماجرای سفر من و خدا با دوچرخه

  

زندگى کردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این که دست از رکاب زدن بردارد.

اوایل، خداوند را فقط یک ناظر مى دیدم، چیزى شبیه قاضى دادگاه که همه عیب و ایرادهایم را ثبت می‌کند تا بعداً تک تک آنها را به‌رخم بکشد.


 

بر روی ادامه مطلب در زیر کلیک کنید

ادامه مطلب ...