گرد و گردو (حمید مصدق)
کبک بس قهقهه سر داد که
-سرو٬
تیرک تارم افلاکی نیست
کبر یک سو نه٬
این نُه گنبد
پی ایجاد تن خاکی نیست
ابر بارنده به دریا میگفت:
«گر نبارم٬ تو کجا دریایی؟»
در دلش خنده زنان دریا گفت:
«ابر بارنده
تو هم از مایی»
غوک از آب برون جست و سرود:
«هستی چرخ پی هستی ماست»
ماهی برکه به آرامی خواند:
«آب کو
آب چه شد؟
آب کجاست؟»
اسب٬
-غرنده تر از رعد جنوب-
شیهه اش دشت تهی را پُر کرد...
خر٬
به خرگاه
به صد عشوه و ناز
سر افراخته در آخور کرد...