در138 کیلومتری شهر شیراز ، در جاده آسفالت شیراز به آباده ، کمی دورتر از جاده امروزی ( حدود 3 کیلومتر) به بقایای شهری می رسیم که روزگاری پایتخت بزرگترین و بی نظیرترین پادشاهی جهان بوده است. این پایتخت در دشتی به نام مرغاب واقع است که مساحت تقریبی این دشت تقریباً 15×20 کیلومتر است. رودی به نام پلور که البته در عهد باستان به آن مِدوس می گفتند در آن جریان دارد و در کل این دشت 1200 متر از سطح دریاهای آزاد ارتفاع دارد.
ادامه مطلب ...سپندارمذگان
روز26 بهمن (Valentine) در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با
روز 29 بهمن که "سپندارمذگان" یا "اسفندار مذگان" نام داشته
است. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان "روز عشق" به این صورت
بوده که در ایران باستان هر ماه سی روز حساب میشد و علاوه بر
اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند.
به عنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن
(سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم
اردیبهشت یعنی "بهترین راستی و پاکی" که باز از صفات خداوند
است، روز چهارم شهریور یعنی "شاهی و فرمانروایی آرمانی" که
خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است.
سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن.
زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه
عشق میورزد. زشت و زیبا را به یک چشم مینگرد و همه را چون
مادری در دامان پر مهر خود امان میدهد. به همین دلیل در فرهنگ
باستان اسپندار مذگان را نماد عشق میپنداشتند. در هر ماه، یک بار،
نام روز و ماه یکی میشده است که در همان روز که نامش با نام ماه
مقارن میشد، جشنی ترتیب میدادند متناسب با نام آن روز و ماه.
بنابراین روز پنجم هر ماه سپندار مذ یا اسفندار مذ نام داشت که در
ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین
عنوان میگرفتند.
ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و
شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن
میگرفتند و با سرور و شادمانی روزگار میگذرانده اند. این جشن ها
نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خو، فلسفه حیات و کلا
جهان بینی ایرانیان باستان است. اما از آنجایی که ما با فرهنگ
باستانی خود ناآشناییم متاسفانه شکوه و زیبایی این فرهنگ با ما
بیگانه شده است.
روز گرامیداشت زمین بارور و بانوان
ماه اسفند و به ویژه روز پنجم آن که در همه تقویمهای ایرانی
«اسفندروز» نامیده میشود؛ از روزگاران کهن، ماه و روز
گرامیداشت زمین بارور و بانوان در فرهنگ ایرانی دانسته میشده
است.واژه فارسی اسفند یا سپندارمذ، از واژه پهلوی «سپندارمد»
و اوستایی «سپَـنتَـهآرمَـئیتی»، برگرفته شده است. اصل این نام
همانا «آرمئیتی» است که واژه سپنته/ سپند برای احترام و
گرامیداشت بیشتر، به آن افزوده شده است. معمولاً آرمئیتی را به
معنای «فروتنی و آرامی» میدانند، اما این معنا درست به نظر
نمیرسد و بسیاری از پژوهشگران آنرا نمیپذیرند. ل. مولتون در
Early Zoroasrianism آنرا در اصل «آرا ماتا» به معنای «مادر زمین»
میداند که با واژه سانسکریت و ودایی «اَرامتی» به معنای «زمین»
نزدیکی دارد. در «گاتها»ی زرتشت (سرود 45، بند 4)، این واژه در
معنای زمین و با توصیف «دختر اهورامزدا» (دوگِـدَر) آمده است.
همان واژهای که زرتشت برای دخترش «پوروچیستا» هم بکار گرفته
است (ترجمههای بارتولومه، دارمستتر و پورداود). همچنین در ترجمه
سانسکریت «نریوسنگ» از همان بند اوستا، آرمئیتی به معنای زمین
برگردان شده و در متن پهلوی «زند وهومن یسن» نیز به همین ترتیب
بکار رفته است. این نام در زبان و فرهنگ ارمنیان ایرانی نیز تداول دارد.
آنان سپندارمذ را بگونه «سپندارمت» میشناسند و او را «ایزدبانوی
ژباروری» میدانند.
بنابر این، «آرمئیتی» به تنهایی و یا به شکل «سپنتهآرمئیتی» در آغاز،
نام یا پاژنام «زمین» و به ویژه «زمین بارور» و یا «مادر زمین» بوده و
بعدها به فرشته یا ایزد پشتیبان زمین اطلاق میشود و پس از آن به
پیکر یکی از امشاسپندان یا یاران اهورامزدا در میآید.
نگارنده بر این باور است که گویا ایزدبانوی میاندورودی به نام
«سَـرپانیتو» یا «اِروئا» که همسر «مردوک» خدای بزرگ دانسته
میشده، خاستگاهی مشترک با سپندارمذ داشته است. چرا که اِروئا،
ایزدبانوی زایش بوده و حتی معنای واژه آن نیز «باروری» بوده است. در
میاندورورد باستان و پس از کوچ «کاسیان» آریایی به آنجا، آیینی به نام
«هَـشادو» در اجرای نمادین وصلت مردوک و اِروئا، و دیگر مناسک
مربوط به «ازدواج مقدس» برگزار میشده است. در هر حال، حتی
اگر آرمئیتی نه به معنای آرامی و فروتنی، که به معنای مادر زمین بوده
باشد؛ نباید پیوند و ارتباطهای «آرامی» و «آغوش مادری» را حتی
دستکم به شکل شباهت واژگان آن در زبانهای هندواروپایی از یاد
ببریم.
از آنجا که در باورهای کهن، زمین را نیز مانند زنان، بارور، زاینده و
پرورشدهنده میدانستهاند و همه موجودات بر پهنه او و در پناه و
آغوش او پروریده میشدهاند، جنسیت او را نیز «مادینه» فرض
میکردهاند و از همین خاستگاه است که عبارتهای زیبا و دلانگیز
«مام میهن» و «سرزمین مادری» بوجود آمده و فراگیر شده است.
پیشینیان ما، همانگونه که زمین را زن یا مادر میدانستهاند، آسمان را
نیز مرد یا پدر بشمار میآوردهاند و ترکیبهای «مادرزمین» و
«پدرآسمان» از همین جا برخاستهاند. بیگمان آنان شباهتها و
پیوندهایی بین زن و مرد از یک سو، با زمین و آسمان، و بارندگی و
رویش گیاهان، از سوی دیگر احساس میکردهاند. همچنین این را
نیز میدانیم که در باورهای ایرانی، نسل بشر یا نخستین زن و مرد
جهان، به نام «مشی و مشیانه» از ریشه دوگانه گیاهی به نام
«مهرگیاه» در دل زمین بوجود آمده و آفریده شدهاند و در واقع زمین یا
سپندارمذ، مادر نسل بشری دانسته میشده است.
کارکردهای آرمئیتی یا سپندارمذ در فرهنگ و ادبیات ایرانی بسیار فراوان و گسترده است. در «گاتها»ی زرتشت، هجده بار از او یاد شده است و زرتشت بارها او را برای زندگی پاک، برای آرامشبخشی به کشتزاران، چراگاهها و جانوران، برای پیدایی یک فرمانروای نیک، و برای یاری به دخترش «پوروچیستا» در گزینش شوی خویش، به یاری فرا میخواند. در اساطیر ایرانی، او بود که پیشنهاد و فرمان ساختن تیروکمانی برای آرش کمانگیر را به منوچهرشاه داد تا گستره و آغوشش را برای فرزندان خود، فراخناکتر کند. متن پهلوی «صددر بندهش» او را یاریرسان نویسندگان، به عنوان پدیدآورندگان فکر و اندیشه میداند. پلوتارک نقل میکند که اردشیر دوم- پادشاه هخامنشی- بهبودی همسرش آتوسا را از سپندارمذ طلب میکند و او به یاری آنان میشتابد. سراسر اوستا و به ویژه «فروردین یشت» و یسنای 38، آکنده از سخنانی در ستایش و گرامیداشت زمین و زن است.
در اینجا شاید اشاره به این نکته هم مفید باشد که هر سه واژه آرمئیتی، زمین و زن، از واژگان کهن آریایی یا هندواروپایی هستند که با اندک تفاوتهایی در ساختار ظاهری و تصریف آنها، در بسیاری از زبانهای هندواروپایی رواج و گستردگی دارند. همچنین یادآور میشوم که واژه «زن» با زندگی، و واژه «مرد» با مرگ و مردن در پیوند است. پیشینیان ما زن را بخاطر فرزندآوری، همواره زنده و زندگیبخش میدانستهاند و مرد را مقطوعالنسل و مرگ او را پایان هستی او بشمار میآوردهاند. به همین دلیل نیز بوده است که در دوران باستان نسل فرزندان را از جانب مادر میدانستهاند و این ارتباط چندانی با نظام مادر شاهی یا زن سالاری نداشته است. کتیبههای موجود (به ویژه در ایذه) نشان میدهد، حتی در دوران عیلامیان نیز با اینکه نظام مادرسالاری وجود نداشته است، اما همچنان در هنگام معرفی خود، گاه بجای نام پدر به ثبت نام مادر و مادران میپرداختهاند.
نامگذاری آخرین ماه فصل زمستان بنام اسفند یا سپندارمذ نیز از همین ویژگی باروری و زایندگی زمین سرچشمه گرفته است. چرا که در همین ماه، نخستین جوانهها از خاک سربرمیزند و زایش دوباره زمین را نوید میدهد.
آرم دانشگاه تهرانهمیشه طرز نوشتن «ن» در آرم دانشگاه تهران برایم سؤال انگیز بود تا اینکه در یک روز آفتابی تابستان 2003 به یکی از هیجان انگیزترین کشف هایم دست یافتم: پیدا کردن آرم دانشگاه تهران در موزه متروپالتن نیویورک* ـ متأسفانه هیچ توضیحی درباره این لوگو داده نشده بود، تنها نکته این بود که آن را در بخش ساسانیان قرار داده بودند. احتمالاً آرم یکی از دانشگاههای باستانی ایران است
|
داریوش هخامنشی پسر ویشتاسپ از بزرگان پارس در نخستین روز از جشنهای مهرگان ( پس از تطبیق با تقویم میلادی؛ دوم اکتبر) در سال 522 پیش از میلاد، شاه ایران شد.
در دوران حکومت 36 ساله داریوش بزرگ، قلمرو ایران از دره سند ( Indus) تا سواحل لیبی در افریقا، و از شمال دریای مرمره ( Thrace در اروپا ) تا کوههای پامیر در آسیا شامل همه خاورمیانه امروز، آسیای میانه، قسمتی از آسیای جنوبی، قفقاز ، مصر و قسمتی از سودان بود که به استانهای متعدد (ساتراپی) تقسیم شده و مستقیما زیر نظر حکومت مرکزی و بر پایه قوانین واحد اداره می شدند و به آن قسمت که سه طایفه ایرانی در آن سکونت داشته، دارای نیاکان و فرهنگ مشترک بوده و آیین های نوروز را گرامی داشته و یکسان برگزار کرده اند "ایران زمین" گفته اند(مادها از « ری » به سمت غرب و شمالغربی از جمله کردها و آذری ها، پارسها از منطقه ری به جنوب تاجزایر خلیج فارس و از شرق تا آن سوی هندوکش و انتهای بدخشان، و پارتها در شمال شرقی).
مصر ساتراپی ششم ایران بود.
کوروش بنیادگذار کشور ایران بوده است، ولی ناسیونالیسم ایرانی با داریوش بزرگ به دنیا آمده است. کوروش، جهانی فکر می کرد و یک جامعه مشترک المنافع متساوی الحقوق به مرکزیت " ایران زمین " به وجود آورده بود و مداخله در امور داخلی اعضای اتحادیه را روا نمی داشت.
داریوش بزرگ در کتیبه هایی که از او باقی مانده اند با ستایش اهورا مزدا (خدا) که زمین و آسمان و بشر و شادی ها را آفریده است ، شاهی خود بر این سرزمین پهناور را که مردان خوب و اسبان خوب (مقصود ارتش خوب) دارد از عنایات او دانسته است و در یکی از کتیبه هایش از اهورا مزدا خواسته است که " ایران زمین " را از آفت دروغ و بلای خشکسالی در امان دارد.
از کارهای مهم داریوش ایجاد آبراهی میان دریای سرخ و رود نیل بود که خلیج فارس را به دریای مدیترانه متصل سازد. کار مهم دیگر او دستور ساختن تخت جمشید بود که شاه نشین ایران زمین باشد ( پایتخت اداری ایران شهر شوش بود) . ایجاد یک سپاه همیشه آماده در مرکز که تا رسیدن سایر واحدهای ارتش از شهرستانها و نقاط دور دست کشور ، بتواند در برابر هر گونه تهاجم ناگهانی ایستادگی کند اقدام مهم دیگر او بود. ضرب سکه زر و سیم، مخصوصا سکه های طلای تقریبا خالص موسوم به دریک ـ داریک ـ در سال 515 پبش از میلاد ابتکار مهم داریوش اول بود. تاسیس پستخانه، دادگاه، کودکستان و دبستان ( منحصر به پسران) و وضع قوانین و تعرفه مالیاتی و ایجاد یک نیروی دریایی در خلیج فارس چند نمونه دیگر از کارهای داریوش بزرگ به شمار می آید. آمریکاییان 23 قرن بعد هنگام تاسیس پستخانه دولتی (فدرال) این کشور همان شعار داریوش را بر سر در آن حک کردند که باد و باران مانع کار چاپارها نخواهد شد. داریوش میان شوش و ساحل مدیترانه نوعی جاده آسفالته کشیده بود که اخیرا قسمتی از آن به دست آمده است. اقدام نظامی بی سابقه داریوش انتقال 24 هزار سوار و پیاده با کشتی از شرق مدیترانه به ساحل آتن در یونان (800 کیلومتر مسافت) بود.
داریوش که با آتوسا دختر کوروش بزرگ ازدواج کرده بود در سال 486 پیش از میلاد درگذشت و پسرش خشایارشا نوه کوروش بر جای او نشست که سیاست پدر را عینا دنبال کرد. داریوش در نقش رستم مدفون شده است.
برخی مورخان شاه شدن داریوش را 16 مهر (هشتم اکتبر)، آخرین روز آیین های مهرگان (روز اصلی مهرگان) نوشته اند. در آن زمان مراسم مهرگان شش روز ادامه داشت. آیین های مهر (جشن های مهرگان) پس از نوروز مهمترین اعیاد ملی ایرانیان بوده است.
از زمان داریوش بود که مدارس، پس از آیین های مهرگان آغاز بکار کرده اند که این رسم از طریق یونان به سراسر جهان منتقل شده است. گرچه در بعضی کشور به ملاحظات اقلیمی ،مدارس چند روز جلوتر آغاز بکار می کنند. هدف اصلی از مدارس در ایران عهد هخامنشی عمدتا تدریس اخلاقیات، تندرستی، سواری و تیراندازی و سرانجام انتخاب مستعدترین کودکان برای خدمت در ارتش بود. به نوشته مورخان رومی (به نقل از یونانیان) ، آموزگاران ایرانی در دبستانها به کودکان می آموختند که اقتدار و عظمت وطن و حفظ تمدن آنان بستگی به آن دارد که دوست و متحد باشند و ارتشی شکست ناپذیر داشته باشند.
روزهای ماه در ایران باستان دارای نام خاص بودند که روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. بنابراین روز مهر در ماه مهر (شانزدهم) مهمترین روز آیین های مهرگان بوده است. آیین های مهر (جشن مهرگان) پس از نوروز مهمترین اعیاد ملی ایرانیان بوده است که نوروز با بهار و شکوفه و نوید برکت آغاز می شد و مهرگان به خاطر پایان جمع آوری محصول و آغاز شش ماهه شبهای طولانی تر و سرما.
مهرگان آیین های سپاسگزاری به درگاه خداوند بوده است که آن همه نعمت ارزانی داشته و نیز تحکیم دوستی و محبت میان ایرانیان. در ایام مهرگان مهمانی های بزرگ برپا می شده و پذیرایی با انواع میوه رسم بوده ولی به درستی معلوم نیست که از چه زمان پذیرایی با آش رشته مرسوم گردیده است. همچنین به درستی روشن نیست که از چه زمان " روز مهرگان " را به چهاردهم مهر ماه منتقل کرده اند و چرا؟
|
|
|
|