قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن
هم حج و نماز !کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
حتما ادامه مطلب را بخوانید...
نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !
نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !
نباید بی تفاوت !
چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !
کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !
نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !
مایکل شوماخر چندین سال متوالی در مسابقات رالی در دنیا اول شد.
وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند، من گاز می دهم...
Read while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)
DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)
PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)
BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)
WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردند)
SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردند)
LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردند)
SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگیند)
PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردند)
حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید
حسن نزد حاکم رفت و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟
حاکم گفت: ممنونم که من را آگاه کردی، همه چیز درست می شود.
یکسال گذشت ....ا
حاکم گفت: صادقانه مشکلتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت، کسی نگفت گندم و شیر چه شد، کار و مسکن چه شد.
تنها از میان جمع یک نفر آهسته گفت: حسن چه شد
*یا ایها الذین آمنوا**...*/span>
ای کسانی که ایمان آورده اید! سر جدتون ، جان مادرتون کاری به کار کسانی که
ایمان نیاورده اند نداشته باشید
ای کسانی که ایمان آوردهاید، از هر کجا آوردهاید برید بذارید سر جاش
ای کسانی که ایمان آورده اید. خودتان را جدی نگیرید. *به بادی بندید
ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا آنان که با تیغ، ریش می زنند، با آنان که با
ریش، تیغ می زنند برابرند؟؟؟
ای کسانی که ایمان آورده اید...آیا ایمانتان با دیدن تار مویی می لرزد؟ همانا
خاک بر سرتون!
ای کسانی که ایمان آورده اید ، گاهی باز گردید و به آنچه ایمان آوردید نگاهی
دوباره بیندازید
ای کسانی که ایمان آوردهاید، بهتر است زندگی کنید
ای کسانی که ایمان آورده اید نمی خواهید بیندیشید به چی ایمان آورده اید؟
ای کسانی که ایمان آورده اید اگر سیمان آورده بودید تا حالا مملکت آباد شده بود!!!!
وای عجب شهری، عجب آدم کشی/span>
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماییم و صدها دلخوشی؟!
پســرانش جملگی فاســد شدند....پـَـَـ نــه پـَـَــــ در راه حق وارد شدند؟!...
دختــران اینجا دمـا دم عاشـــق انــــد
پـَـَـ نــه پـَـَــ در پی درس و کوشش اند؟!
پــهلوانــان وطــن را می کــُـشنــد...پـَـَـ نــه پـَـَــــ حلوا و حلوا می کننـد؟!...
مجرم و دزد و فــــراری گشتــه ایـــم..پـَـَـ نــه پـَـَــــ با حوریان بنشسته ایم؟!..
سهم معشوقــانِ اینجـا شد اسیــــد..پـَـَـ نــه پـَـَــــ شهزاده با اَسبش رسید؟!..
سهم ما هم نیست جز ارشاد و گشت
پـَـَـ نــه پـَـَــــ تـــهران شود استان رشت؟!
مردکــان و خانمــان از هــم جــــــدا...پـَـَـ نــه پـَـَــــ پارتی گرفت محمود آقا؟!...
کــــل سـربازان فـــــراری و خـمــــــــار
پـَـَـ نــه پـَـَــ چون سربداران، سر به دار؟!
محض خنده بوده این شعرم همین..پـَـَـ نــه پـَـَــــ پاشو بریم زندان اویـن؟؟؟!!!...
مریدی ترسان نزد شیخ برفت و عرض بکرد : یا شیخ خوابی دیدم بس عجیب ، خواب دیدم گدای سر چهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت که تو تحریمی.
شیخ فرمود : کمی دیر خواب دیدی. گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.
حیرانم ازاین عجایب تودرتو***دگران را برق بگیرد مارا جرقه ی پتو!
و مریدان همی گریستند.
ادامه مطلب ...
سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛
کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند
.
.
.
.
.
حالا به انگلیسی ترجمه کن
.
.
.
.
.
Three witches watch three Swatch watches
Which witch watch which Swatch watch
:روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید
فردا چه می کنی؟
گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم
...همسرش گفت: بگو ان شاءا
او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی
از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند
ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد
همسرش گفت: کیست؟
او جواب داد: ان شاءا... منم