When you apologize it doesn't mean that you were WRONG and s/he was RIGHT,
it means your relationship matters more than your pride
. هند کشف کرد که هیچ کس نمیتواند پوشه ای به نام CON را درهیچ قسمتی از کامپیوتر ایجاد کند. این چیزی
خیلی عجیب... و باور نکردنی است.
در مایکروسافت ، کل تیم نمی توانند پاسخ چنین اتفاقی را بدهند!!
همین حالا امتحان کنید،فولدری به نام CON را نمیتوانید ذخیره کنید.
موضوعی جالب و باور نکردنی که توسط برزیلیها کشف شد.
مایکروسافت ورد را باز کرده و عبارت زیر را تایپ کرده و دکمه اینتر را بزنید و سپس مشاهده کنید
rand(200,99)=
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
---
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت
-----
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
-----
انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد
-----
خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت
-----
تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی انرا میپذیرد---
خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که: میخواهند باشم نکند
-----
انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود ،احساس تنهایی بیشتری می کند
-----
انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.
-----
خداوندا من با تمام کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری
-----
با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم
-----
هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم . . .
برای نان.
سوز
وسرمای بی اعتنایی به صورت معصومش سایه افکنده بودو او نه به فرداها بلکه
به نان می اندیشیدو نیک اندیشان که تمام دنیا را در آستین خود داشتند بی
اعتنا و بی هیچ رحم و شفقتی از کنار این احساس می گذشتند-قصه ای که سالیان
درازی است قدمت دارد -برای نگاه معصومش زندگی انتظاری کشنده و گذرانی زیبا
برای خداوندگان نیک اندیش دنیاوار-نگاه تب دار و معصوم او به همه ی پاهای
بی احساسی بود که به خیالش مهربانی را برایش هدیه می آوردند.
من غرق
نگاه ساده و معصوم او و دستان دراز شده به خورشید-که نان را از رهگذران
طلب می کرد-نان این واژه مقدس-که همیشه ی تاریخ تنها واژه هراس انگیز بوده
است-زندگی برای نان و نان برای زنده بودن و برای فریاد کردن و برای لذت و
آرامش و سکون.که تو را و مرا و فریاد را در خود می فشارد -یک تکه نان برای
زیستن و برای مردن
شیرزاد حسنی
(از دوست خوبم نساء)
گرد و گردو (حمید مصدق)
کبک بس قهقهه سر داد که
-سرو٬
تیرک تارم افلاکی نیست
کبر یک سو نه٬
این نُه گنبد
پی ایجاد تن خاکی نیست
ابر بارنده به دریا میگفت:
«گر نبارم٬ تو کجا دریایی؟»
در دلش خنده زنان دریا گفت:
«ابر بارنده
تو هم از مایی»
غوک از آب برون جست و سرود:
«هستی چرخ پی هستی ماست»
ماهی برکه به آرامی خواند:
«آب کو
آب چه شد؟
آب کجاست؟»
اسب٬
-غرنده تر از رعد جنوب-
شیهه اش دشت تهی را پُر کرد...
خر٬
به خرگاه
به صد عشوه و ناز
سر افراخته در آخور کرد...
ابر بارنده به دریا می گفت:
من نبارم توکجا دریایی؟!
در دلش خنده کنان دریا گفت:
ابر بارنده تو خود از مایی
از نگار عزیز
دیریست می نویسم و بر برگ سرنوشت
جز نقشه ای ز خون شقایق نمانده است
این ناله ای که سر خط آن , غربت دل است
من را به قعر وسعت طوفان کشانده است
نفرین به روزگار که بی خانمان شدم
حکم مرا بدون بخشش و ارفاق خوانده است
من را , ز ناکجای قلب خودت دور کرده ای
بغضی سیاه جای نفس , بی تو مانده است
امشب قرار نیست که من عاشقی کنم
آوارهای روح مرا غم تکانده است...
When the egg breaks by an
external power, a life ends.
وقتی تخم مرغ بوسیله یک نیرو از خارج میشکند، یک زندگی بپایان میرسد.
When the egg breaks by an internal power, a life begins.
وقتی تخم مرغ بوسیله نیروئی از داخل میکشند، یک زندگی آغاز میشود
Great changes always begin with that internal power.
تغییرات بزرگ همیشه از نیروی داخلی آغاز میشود
هنوز میتوان ساده ترین
ترانه را
عاشقانه ترین نامید
برای منی که
سیاهی شب ها را
به سفیدی چشم های مانده به راه
و سردی سکوت دی ماه را
به گرمی هذیان های تبدار
بخشیده ام
برای منی که
از
طعم بی تو بودن
پرم
و
هنوز از رد پای
دستمال های به سر بسته
خیسم
هنوز
می شود از سکوت سرود
میشود پلک بر هم زد
و در عمق نگاهی گم شد
هنوز میتوان ساده ترین ترانه را
عاشقانه ترین
نامید
برای منی که
سیاهی شب ها را
به سفیدی چشم های مانده به راه
و سردی سکوت دی ماه را
به گرمی هذیان های تبدار
بخشیده ام
برای منی که
از طعم بی تو بودن
پرم
و هنوز از رد پای
دستمال های به سر بسته
خیسم
هنوز می شود از سکوت سرود
میشود پلک بر هم زد
و در عمق نگاهی گم شد
با تشکر از صدف عزیز