کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

جملاتی زیبا..!!!

هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر می‌شود!

گفتم: ای جنگل پیر تازگی‌ها چه خبر؟

پوزخندی زد و گفت: هیچ، کابوس تبر!

گفت: چند سال داری؟
گفتم: روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم، کودکی چند ساله‌ام!

گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی، دیگر نفسی برای ماندن در کنار او باقی نخواهد ماند!

دیوانگی یعنی ادامه دادن همان رفتار و مسیر همیشگی و انتظار نتیجه متفاوت داشتن!

شرط دل دادن دل گرفتن است، وگرنه یکی بی دل می‌شود و دیگری دو دل!

پروانه گاهی فراموش می‌کند که زمانی کرم بوده است و کرم نمی‌داند که روزی به پروانه‌ای زیبا بدل خواهد شد...
فراموشی و نادانی مشکل امروز ماست!

روزانه هزاران انسان به دنیا می‌آیند...

اما انسانیت در حال انقراض است!

وقتی آدما میگن بارون رو دوست داریم ولی تا بارون میاد چتر باز میکنن...
وقتی میگن پرنده رو دوست داریم ولی تو قفس نگهش میدارن...
باید از دوست داشتن آدما ترسید!

اگر کاسبی نیست که دوست بفروشد ...

در عوض آنقدر دوستان کاسب هستند که تو را به پشیزی بفروشند!

حرف هایم را تعبیر می‌کردی... سکوتم را تفسیر... دیروزم را فراموش... فردایم را پیشگوئی...به نبودنم مشکوک بودی... در بودنم مردد... از هیچ گلایه می‌ساختی ...از همه چیز بهانه...من کجای این نمایش بودم؟

علم فیزیک دروغ می‌گوید!
برای دیدن نیاز به نور نیست، فقط دلیل لازم است!

پرواز کن آنگونه که می‌خواهی

و گرنه پروازت می دهند آنگونه که می‌خواهند

18+...!!!

مریدان از شیخ پرسیدند:
محبوب ترین عدد در دنیای مجازی چه باشد ای شیخ؟

فرمود:

18+

چرا که وقتی خلایق آن را بینند

بی‌اختیار عنان از کف دهندی

و

چشم‌ها را گشاد گردانندی

و

دست‌هایشان همی لرزیدندی

و

در صورتی که لازم باشد ازتمام دیوارهای نامرئی گذر کنندی

و

در آخر نیز یا دست از پا درازتر باشندی

و

یا احساس دست از پا درازتری نمایندی

و

من همچنان در عجبم از راز این عدد که هر کسی از نفوس خلایق به طریقی بدان گرفتارند

مریدان همی مدهوش شدندی و نعره زدندی و جامه دریدندی

امروز و دیروز...!!!

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر

بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود

عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم

مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه

کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم

و نه زندگی را به سالهای عمرمان

ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر

بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به

آن سو برویم

فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را

بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم

عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر

کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری

تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم

اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای

کلان اما روابط سطحی

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق

بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده

بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید،

زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است

در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه

توجهی به نیازهایتان داشته باشید

زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را

که دوست دارید ببینید

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که

دوست دارید از آن استفاده کنید

عباراتی مانند "یکی از این روزها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه

ای را که قصد داشتیم "یکی از این روزها" بنویسیم همین امروز بنویسیم

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند

به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید

هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه

باشد

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به

خودتان می گویید که "یکی از این روزها" آنرا خواهم فرستاد، اگر تا ابد هم زنده باشید هرگز نخواهید فرستاد!

عشق در جهنم...!!!

داستانی از پائولوکوئیلو

شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی ازدنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود.استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد.دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود .آن شخص وارد شد و آنجا ماند.چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:آن شخص را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.از وقتی که رسیده نشسته وبه حرفهای دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می کند..به درد و دلشان می رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می کنند..یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این کارهانیست!!!بیایید و این مرد را پس بگیریدوقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:((با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی ...خودشیطان تو را به بهشت بازگرداند))پائولو کوئلیو

*شریف ترین دلها دلی است که اندیشه ی آزار کسان درآن نباشد

UK BAND...!!!

آیا می دانستید کلمه آکبند نه کلمه ای لاتین است و نه فارسی؟آیا می دانید این کلمه از طرف چه کسانی و چطور وارد فارسی شده ؟اگه دوست دارین بدونین من به شما می گم
قدیما که بندر آبادان بهترین بندر ایران بود و کلی کشتیهای تجاری اونجا
بارشون رو تخلیه می کردند روی بعضی از اجناس که خیلی مرغوب بودند نوشته
شده بود
UK BAND
یعنی بسته بندی شده انگلیس ولی آبادانی های عزیز اونرو آکبند می خوندند و
همین طوری شد که این تلفظ اشتباه در تمام ایران منتشر شد و همه به جنسی
که بسته بندی شده می گن آکبند. به همین راحتی.

شمس و مولانا...!!!

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
- با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
- پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!
ـ اگر به من ارادت داری باید وسیله راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شب ها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم ،نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقه ای به دوش می اندازد، شیشه ای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محله نصاری نشین راه می افتد.
تا قبل از ورود او به محله مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد. مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.آنها دیدند که مولوی داخل میکده ای شد و شیشه ای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن از میکده خارج شد.
هنوز از محله مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانان ساکن آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همه روزه در آن به او اقتدا می کردند رسید.در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد:"ای مردم!شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محله نصاری نشین رفته و شراب خریداری نموده است." آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد.مرد ادامه داد:"این منافق که ادعای زهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!" سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش زد که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد. زمانی که مردم این صحنه را دیدند و به ویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد:"ای مردم بی حیا!شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید،این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هرروز با غذای خود تناول می کند."
رقیب مولوی فریاد زد:"این سرکه نیست بلکه شراب است."
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همه ی مردم از جمله آن رقیب قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت ،دیگران هم دست های او را بوسیدند و متفرق شدند.آنگاه مولوی از شمس پرسید:برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مجبورم کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت:برای این که بدانی آنچه که به آن می نازی جز یک سراب نیست، تو فکر می کردی که احترام یک مشت عوام برای تو سرمایه ایست ابدی، در حالی که خود دیدی،با تصور یک شیشه شراب همه ی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.این سرمایه ی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت.پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.

(کتاب ملاصدرا.تالیف هانری کوربن.ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری) با اندکی دخل و تصرف.

حجاب....سخنی از روی انتقاد...!!!



به بعضی ها گفتند دختران در امارات خرید و فروش می شوند .
فرمود: شیوخ آنجا برادران مایند و تجارت با آنان حلال .
خبر دادند سن فحشا به دوازده سال رسید .
فرمودند: سن تکلیف نه سال است .
گفتند: فقرا کلیه هاشان تمام شد، قلب ها را می فروشند .
فرمودند: فقط ایمان را نفروشند .
ناگهان یکی داد زد: وا اسلاما!! تار مویی بیرون زد .
آقایون خشمگین شدن، رگ گردنشان باد کرد .
خفاش ها را برداشتند و به قصد ارشاد به خیابان زدند

کمی تامل ...!!!

مردم دو دسته‌اند: زیر خط مرغ و بالای خط مرغ

*جا داره یادی کنیم از این تصنیف سیاسی-اجتماعی: مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه‌تر کن

*جوری شده که ازین به بعد مردم مرغ و گوشت رو مثل چای کیسه ای میندازن تو خورشت و در میارن, دوباره تو خورشت بعدی مصرف میکنن »

*قدیما بازی یه مرغ دارم روزی ... تخم میذاره جزء بازیای سرگرم کننده و آموزنده بود اما الان 2 تا 3 سال حبس داره

* فردا اگه بگن مرغ شده کیلویی صدهزارتومن،جوکهای بیشتری میسازیم وکاریکاتورهای بیشتری میکشیم همین.....

* مادر پسره براش میره خواستگاری، پدر دختر میپرسه: خوب پسرتون چه کاره هست؟

مادره میگه: پسرم دیپلماته.
پدر دختر میگه: اوه چه عالی! یعنی چه کار میکنه؟
مادره میگه: یعنی از وقتی پسرم دیپلمش رو گرفته، همین طوری ماته!

* تا چند روز دیگه یه تعداد استاد محترم دانشگاه میان تو تلویزیون و بهتون ثابت میکنن که تو این گرما 16 ساعت آب نخوری واسه بدنت مفید هم هست! (آخرین خبر: یه دکتر الکی با این ادعا در تلویزیون روئیت گردید)

*الان وقتشه دانشمندا در مورد مضرات گوشت مرغ یه چیزایی کشف کنن! »

*خدایـــــا : دمت گرم که بعد از گرونی دلار و تحریم ، هنوز با ۵٠ تومان صدقه ٧۰ نوع بلا رو دفع میکنی ...

خوشحالم که تحریم بر تو اثـر نذاشته !
موفق باشی عزیـزم ... !

*نمیخوام پز بدم،

تحقیرتون کنم،
سرکوفت بزنم،
یا اینکه مایه‌داریمو به رختون بکشم،
ولی جاتون خالی الان یه نیمرو خوردم با نون سنکگ..

*قدیما یکی چشم می‌خورد واسش تخم‌مرغ می‌شکستن، الان یکی تخم‌مرغ می‌خوره چشمش می زنن!!!

*شاید تمام این دنیا ، مکث قصه گو باشد میان "یکی بود... یکی نبود...

*آرایشگره میگفت اگه انقلاب بشه من صبا 7 تا 9 رایگان موهای همه رو سشوار میکشم خوشگل برن بیرون

جملاتی زیبا در باره تجارت...!!!


جملاتی زیبا درباره تجارت:
درآمد: هیچگاه روی یک درآمد تکیه نکنید، برای ایجاد منبع دوم درآمد سرمایه گذاری کنید.
خرج: اگر چیزهایی را بخرید که نیاز ندارید، بزودی مجبور خواهید شد چیزهایی را بفروشید که به آنها نیاز دارید.
پس انداز: آنچه که بعد از خرج کردن می ماند را پس انداز نکنید، آنچه را که بعد از پس انداز کردن می ماند خرج کنید.
ریسک: هرگز عمق یک رودخانه را با هر دو پا آزمایش نکنید.
سرمایه گذاری: همه تخم مرغ ها را در یک سبد قرار ندهید.
انتظارات: صداقت هدیه بسیار ارزشمندی است، آن را از انسانهای کم ارزش انتظار نداشته باشید.

طنز...!!!

به عمم میگم نظرت چیه در مورد عمه بودنت؟!!
زل زد تو چشام و گفت: خیلی بی شعوری :)))

***


یه رفیق دارم اسطوره ی مشکلاته... بدشانس... بدهکار... تنها... مشروط... یعنی دیگه مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه...
زنگ زدم بهش، میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟ همه چی آرومه... من چقد خوشحالم!!

***

ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺭﻭﺵ ﺣﺮﻑﺯﺩﻧﺘﻮﻥ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ! آﺩﻣﯽ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﺟﺰﻭﻩ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺧﺎﻧﻢ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
دیدم که میگماااا!

***

در سه حالت میتونی برای "دیگران" مهم باشی:

1. خوشگل باشی

2. پولدار یا مشهور باشی

3. بمیری.

***

تو مدرسه، بعد از هر امتحان کتابای اون درس رو پاره میکردیم میریختیم وسط خیابون، بعد همون درس هارو تجدید میشدیم.
یعنیا، حال بیا درستش کن

***

با توجه به سیر صعودی و پرشتاب قیمت لبنیات

این روزها هر چه بیشتر گاو باشی، بهتر است !

***

وقتی سواره ماشینیم عابر های پیاده خیلی بی فرهنگ به نظر میرسن،

اما همین که پیاده هستیم ماشین ها خیلی بی شعورن… جریان چیه!؟


***

ازمن حــرکــت… از خدا چاله چوله… دست انداز… پیـچ ِخطـرناک… واحتمال ریزش کوه!!

***

جواب نصف سؤال‌های دینی و قرآن تو مدرسه این بود: ایمان، تقوا، عمل صالح

***

گفتم مامانم بیاد اینترنت بینه انقد بچه های مردم بچه های مردم میکنه، بچه های مردم چه علافای بی تربیتی اند

***

مدرسه: 3 سیب داریم، 2 تای دیگر از علی میگیریم، حالا چنتا سیب داریم ؟ مشق شب: اگر یک هندوانه 3 کیلویی را بین 5 نفر تقسیم کنیم به هر یک چه مقدار میرسد؟ امتحان : علی 12 موز دارد ، قطار ِ او 7 دقیقه تاخیر دارد، وزن خورشید را حساب کنید!

***
بچه که بودیم همسایمون سگ داشتن هر وقت واق واق می کرد داداشم صداشو تقلید می کردو جوابشو می داد ....
تا اینکه یه بار زن همسایه از مامانم سراغ سگی که صداش از خونه ما میاد و گرفت واسه ج . . . . ی با سگش ....
مامانم اومد خونه یه بلایی سر داداشم آورد که دیگه فقط صدا ماهی در میاره از اون به بعد

***

با خواهرم رفته بودیم کوله پشتی بخره، مغازه دار کلی واسه کوله تبلیغ می کرد با هیجان،که: ببین خانم این طوری میشه، بعد این زیپو میکشی، حالتش این جوری میشه و... خلاصه بعد کلی تبلیغ، خواهرم گفت: دیگه چی کار میکنه؟! یارو گفت: به اینترنت هم وصل میشه! خانم این چه سوالیه وجدانن؟! چه انتظاری از یه کیف دارید آخه!!

***

یکی از بچه ها میگفت:
دیشب (بعد از نصف شب) مرامی یه خانوم مسن رو سوار کردم. آخرش درآورده پول بده، میگم مرسی برای پول این کارو نکردم… برگشته میگه: غلط کردی، پس برای چی اینکارو کردی عوضی
!

***

یه تبلیغ شامپو گلرنگ هست که پدره میگه:

(تو خونه ما پسرم موهای نرم خوش حالتی داره، دخترم موهای مواج
ض
خیمی داره، خانومم موهای لخت و نرمی داره و موهای خود من هم خشک و زبر هست اما همه ما با شامپو گلرنگ موهامون رو میشوریم چون برای هر نوع مویی مناسبه)

من خواستم از پشت همین تریبون به این پدر زحمت کش بگم هرچند این شامپو ها خیلی خوب هستند ولی شما با خانوم بچه ها یه روز برید آزمایش ژنتیک بدی زیادم بد نیست، والا این همه تنوع زیاد منطقی نیستا ! :)))

***