کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

گاندی...!!!!

درد من تنهایی نیست....!!!   

بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت  - بیعرضگی را صبر  

و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا می نامند 

(دکتر شریعتی)

"انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است. "


"خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟


بزرگترین اقیانوس آرام است آرام باش تا بزرگترین باشی 


خوش به حال مسافرکش های میدان آزادی / هر روز آزادانه فریاد میزنند/ آزادی، آزادی

ریاضیات به سبک شیخ بهایی...!!!

سلام دوستان


امروز می خوام براتون یه مطلب بزارم که خیلی جالبه.....!!!!!

نمی دونم زمان بچگی چقدر با عملیات جمع در ریاضی مشکل داشتید ولی می خوام یه روش جمع به سبک شیخ بهایی براتون بزارم...برای من که خیلی جالب بود.


آ

آنچه که میخوانید ریاضیات به سبک شیخ بهایی است که از کتاب خلاصة الحساب شیخ بهایی که در سال 1311 قمری نوشته شده به فارسی برگردانده شده است این کتاب شامل ده باب سی فصل در ریاضیات پایه ؛نجوم ؛وسیارات میباشد

در این روش؛در جمع چند عدد چند رقمی که زیر هم نوشته شده بجای آنک اعداد از سمت راست جمع زده شوند ,
از سمت چپ جمع زده می شوند. مثلا:

6 5 4 9
7 5 4 2
3 6 5 9
-------------------
 1 6          
    1 6        
       1 3
          2 0
--------------------    
 1 7 7 5 0

 

 

همین طور که می بینید هیچ (ده بر یک یا بیست بر دو ویا...)بکار برده نمی شود وبرای یاد گیری خصوصا بچه ها بسیار راحت است

 

 

ابتکار...!!!!

یکی از غذاخوری‌های بین‌راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود:

شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد.

راننده‌ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش‌جان کرد

بعد از خوردن غذا سرش را پایین انداخت که بیرون برود، ولی دید که خدمتگزار با صورتحسابی بلند بالا جلویش

سبز شده است. با تعجب گفت:

مگر شما ننوشته‌اید که پول غذا را از نوه من خواهید گرفت؟!

خدمتگزار با لبخند جواب داد: چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه‌تان خواهیم گرفت،

ولی این صورتحساب مال مرحوم پدربزرگ شماست

 

بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با کسی......

نلسون ماندلا



لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره می‌شود، می‌تواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره می‌شود، شکست دهد.
((نارسیس))



مرد به این امید با زن ازدواج میکند که زن هیچگاه تغییر نکند ، زن به این امید با مرد ازدواج میکند که روزی مرد تغییر کند و همواره هر دو ناامید میشوند.
"آلبرت انیشتین"



خود فریبی به این صورت بیان شده است که انگار روی وزنه‌ای ایستاده‌اید تا
خود را وزن کنید، در حالی که شکم‌تان را تو داده‌اید.
چارلز استیون هامبی


بچه‌دار شدن تصمیم خطیری‌ست. با این تصمیم می‌گذارید که قلب‌تان تا ابد جایی در بیرون و دوروبر تن‌تان به سر برد.
الیزابت استون


شاید چشم‌های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک‌های‌مان شسته شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم.
الکس تان



دانشگاه تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند
انتوان چخوف


بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست . و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
آلبر کامو


جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانه‌اش خراب می‌شود و هر کسی بخواهد خانه‌اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.
پروفسور حسابی




هر شکلی از حکومت محکوم به نابودی با افراط در همان اصولی است که بر آن بنا نهاده شده است
"ویل دورانت"


وقتی داری بالا میری مهربان باش و فروتن، چون وقتی که داری سقوط میکنی از

کنار همین آدمها رد میشی

ملانصرالدین..!!!

روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب میشود و او را نزد پادشاه می برند تا مجازاتش را تعیین کند . پادشاه برایش حکم مرگ صادر می کند اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم . ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند . عده ای به ملا می گویند مرد حسابی آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می فرماید : انشاءالله در این سه سال یا شاه می میرد یا خرم

علم بهتر است یا ثروت...!!!!

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاء‌اش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند.
پسر با صدایی لرزان گفت: ننو...شتیم آقا..!
پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی،
او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دست‌های قرمز و باد کرده‌اش را
به هم می‌مالید،
... زیر لب می‌گفت: آری! ثروت بهتر است
چون می‌توانستم دفتری
بخرم و بنویسم