کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

کی میگه همه مطالب باید به هم ربط داشته باشند؟!!

هر چی دوست داری ( قاطی و پاتی )!!!!!

مقدمه جدید گلستان سعدی...!!!

منت خدای را عزوجل که زن را قند و عسل قرار داد. همو که ازدواجش موجب محنت است

و به طلاق اندرش مزید رحمت. هر لنگه کفشی که بر سر ما می خورد مضر حیات است و چون مکرر فرود آید موجب ممات. پس در هر لنگه کفش دو ضربت موجود و بر هر ضربت آخی واجب.

...

مرد همان به که به وقت نزاع

عذر به درگاه نساء آورد

ورنه زنش از اثر لنگه کفش

حال دلش خوب به جا آورد

ضربت لنگه کفش، لاحسابش هم از راه رسیده، و جیب شوهر بدبخت را به قیچی خیاطی

درآورده و حقوق یکماهه او را به بهانه جوئی بخورد.

شوهر و نوکر و کلفت و فلک درکارند

تا تو پولی به کف آوری ویه ماشین بخری

شوهرت با کت و شلوار پر از وصله بود

شرط انصاف نباشد که تو مانتو بخری

مرحوم دهخدا در روزنامه صور اسرافیل...!!!


 میگویند مردى در حرم امام رضا اختیار إدرارش را إز دست داد و در صحن او شاشید.

مردم خشمگین شدند به سمت او هجوم برده و خواستند که او را بکشند.

مرد که هوش و فراستى داشت فریاد زد که اى مردم من شاش بند بودم و امام رضا مرا شفا داد.

به یک باره مردم شاش او را بعنوان تبرک به سر وصورت خود مالیدند !!!!!!

شیخ و مریدان...!!!


 
نقل است که روزی شیخ سخت به ذکر و نماز بود که مجنون به غفلت

از بین او و سجاده اش عبور همی کرد.

شیخ نمازش بشکست و انگولی بر ماتحت وی کرد و بانگ بر آورد که
...
ای غافل، از چه روی میان من و خدایم فاصله بینداختی?!

مجنون به خود آمد و گفت: ای شیخ، من عاشق لیلیم و از عشق او تو را ندیدم,

تو که مدعی بر عشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی! ...

شیخ این بشنید و خشتک از پای بدرید و جهت استغفار به سمت سفارت خدا

در ایران حمله کرد و نعره زنان از دیوار سفارت بالا رفت

پای سخنرانی دیکتاتورها چطور دست بزنیم و چه زمانی دست زدن را قطع کنیم ...!!!

همینطور که لابد خواندید بعد از اعدام شوهرعمه رهبر کره شمالی،خبرگزاری رسمی این کشور نوشته بود که "این مرد اقداماتی مانند دست زدن بدون شور و هیجان در نشست های سیاسی را در سابقه خود دارد".
اینکه پای سخنرانی دیکتاتورها چطور دست بزنیم و چه زمانی دست زدن را قطع کنیم سابقه طولانی تری دارد. قریب80 سال پیش در زمان شوروی استالین، دست زدن پای سخنرانی سران حزب گاه تا 20 دقیقه طول میکشید و آن هم یک علت داشت: شایعه پیچیده بود که کا.گ.ب سخنرانی ها را زیر نظر میگیرد تا اولین کسی که دست زدن ...را قطع میکند شناسایی کند. این بود که هیچ کس جرات نمیکرد اول از همه دست از تشویق بکشد. سرانجام برای حل مشکل، زنگی را در جلسات کار گذاشتند که اعلام ختم دست زدن را میکرد.
فیلم پایین(
http://goo.gl/2xVIk3) بریده 55 ثانیه ای است از مستند تلویزیون Discovery که کارکرد زنگ را به موقع شروع یک سخنرانی استالین در پائیز سال 1944 نشان میدهد.
پ.ن: مشکل دیگری که با آمدن زنگ ایجاد شد این بود که با زده شدن زنگ و برقراری سکوت، مجددا چند نفری فرصت را مناسب میدیدند که جهت خودنمایی و اظهار جان نثاری بیشتر کف بزنند. فیلم 2 دقیقه ای زیر صحنه کلافه شدن استالین از دست زدن های متوالی بعد از زنگ را در یکی از گردهم آئی ها نشان میدهد( اینجا ببینید:
http://goo.gl/jRUQgj )

جایگاه رفیع و ملا نصرالدین...!!!


 
یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد. ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد، الاغ از پله پایین نیامد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت و بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف آویزان شده است. بالاخره الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد. بعد ملا نصرالدین گفت لعنت بر من که نمی دانستم که اگر خری به جایگاه رفیع و پست مهمی برسد، هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را می کشد

مکتب شیخ ...!!!

در مکتب شیخ بحثی در گرفته بود و مریدان همچون مردان درون صف ارزاق از سر و کول هم بالا رفتندی ، یکی از مریدان میگفت : درد عشق از همه درد ها افزون تراست ، دیگری جفت پا وسط حرفش میپرید که ای نادان ، گرسنگی نکشیده ای که درد عشق از یاد بری .....
دیگری ابراز فضل میکرد که درد دندان بسی ازدو درد دیگر بدتر است ،و اندرین جمع هرکس دردی را بدترین میدانست ، از درد زایمان تابه تنگ آمدن از …..در اتوبوس بین راهی ......
شیخ از دور بر این بحث عمیق نظاره مینمود . مریدی نالید که ای شیخ ، کدامیک را تائید مینمائی ؟
شیخ گفت : هیچکدام ، زیرا تا به حال با مانتو و دامن و جوراب شلواری و چادر نرفته ای در مستراح که نفهمی کدوم رو بالا بکشی، کدوم رو پایین که در جا عاشقی از یادت برود ....
مریدان جمله گریستند و نعره ها زدند تا بسر منزل مقصود دویدند

 

لغو تحریم ها...!!!

همین الآن خبر رسید تحریم ها لغو شده و دلار به زیر 1500 تومن سقوط کرده!!!!!!

مکالمه خیام با دوس دخترش...!!!


مکالمه خیام با دوس دخترش :

دوس دخترش : کجایی عجیجم ؟

خیام :

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
...
دوس دخترش : مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟ :|

خیام :

می خوردن و شاد بودن آیین من است

فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است

دوس دخترش : با کیا هستی حالا ؟


خیام :

فصل گل و طرف جویبار و لب کشت

با یک دو سه دلبری حوری سرشت

دوس دخترش : آدرس بده ببینم ! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم !

خیام :

راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

دوس دخترش : انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری !


خیام :

گر می نخوری طعنه مزن مستان را

بنیاد مکن تو حیله و دستان را

دوس دخترش : برووووووووو بمیرررررررررررر

خیام

چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید

احوال مرا عبرت مردم سازید :))
See More

انواع داماد...!!!

1- داماد خَچَل : سن بین 15 تا 19 سال ،خام و نپخته ، سرد وگرم نچشیده، جسارت بسیار ، حماقت فراوان ، زود پشیمون ،زود رنج ، قربانی عواطف زودگذر یا مبادلات خانوادگی ، بچه اش از خودش بزرگتر !

2- داماد مَچَل : سن بین 19تا25سال ، ژیگولی ، دانشجو ، سرباز ، رفیق باز، وابسته به پول بابائی ، بیکار ، آینده دار، توی هر دامی که براش پهن کنن تلپی میفته ، کیس مناسبی برای تور شدن ،کم ظرفیت ، یکی میزنه یکی میخوره !

3- . داماد هَچَل : سن بین 25 تا 29سال ، رسیده ، حاضر آماده ، دارای کار و بار، فارغ التحصیل ،با کارت پایان خدمت ، دارای شکستهای عشقی فراوان، بسیار با تجربه ، دم به هرتله ای نمیده ، عصا قورت داده ، کمی کج و معوج، پراز قرشمه ، به کمتر از زتا جونز و جولی رضایت نمیده !

4- داماد کَچَل: سن بین 30 تا 37 سال ، گرفتار ، ، درگیر، پرکار ،پرخور، همچنان پرشور، نقل ونبات ، گوله نمک ،فوران احساسات ، راضی به رضای خدا، دنبال زنان بیوه کم سن وسال ، مسئولیت پذیر ، درپی رفاه خانواده ، دارای کار وبار و خانه، قسمت هرکی بشه مبارکه !!!

سوال: چرا مرغ از خیابان رد شد؟...!!!



ــ ارسطو : طبیعت مرغ اینست که از خیابان رد شود.

ــ موسی : و آنگاه پروردگار ازآسمان به زمین آمد و به مرغ گفت به آن سوی
خیابان برو و مرغ چنین کرد و پروردگارخشنود همی گشت.

ــ مارکس : مرغ باید از خیابان رد میشد . این از نظر تاریخی اجتنابناپذیر بود .

ــ خاتمی: چون میخواست با مرغهای آن طرف خیابان گفتگوی تمدنها بکند

ــ ریاضیدان : مرغ را چگونه تعریف میکنید؟

... 

بر روی ادامه مطلب در ذیل کلیک کنید...

ادامه مطلب ...