احتشام السلطنه از رجال نسبتا خوشنام تاریخ ایران، به عهد سلطنت مظفر الدین شاه - شاه محمود! و محبوب! قاجار- سفیر ایران بودند در ولایت آلمان. در خاطرات ایشان نقل است که شاه مظفر در سفر دومشان به اروپا قصد دیدار از آلمان را داشته اند و احتشام السلطنه به عنوان سفیر، مسئول هماهنگ کردن برنامه ها. ازداستان خست! آلمانیها و عدم رضایت قلبی آنان ازمیزبانی صد نفر خدم وحشم و نیزپرهیز بی دلیل! ازاعطای نشان -به آشپز باشی تا خود جناب پادشاه- که بگذریم، داستان کدورت خاطر مظفر الدین شاه شنیدنی است:ظاهرا قطار حامل پادشاه و همراهان، در مسیر فرانسه به آلمان، از ناحیه ی "آلزاس" عبور می کند. وقتی پادشاه می شنوند که این ناحیه تعلق تاریخی به فرانسه دارد اما ضمیمه ی خاک آلمان شده است، به شدت منقلب می شوند. امین السلطان مراتب کدورت خاطر شاه قاجار را به نماینده ی دولت آلمان اعلام می دارند. "دکتر روزن" در جواب می گویند: "به عرض پادشاه برسانید که خاطر مبارکشان در عبور قطار از قفقاز- که تعلق تاریخی به ایران دارد و در اثر بی کفایتی پدران ایشان ضمیمه ی خاک روسیه شده- مکدر نشد اما برای ملت فرانسه کاسه ی داغتر از آش شده اند؟! ما این ناحیه را از جد بزرگوار ایشان نگرفته ایم و این خرده فرمایشات هم، ایشان را وکیل و وصی ملت بزرگ فرانسه نمی کنند."
بر همین قیاس، محمود شاه ما هم تضییع حقوق دانشجویان و نویسندگان و زنان و کودکان و اقلیتهای قومی و زبانی و مذهبی را در کشور خود نمی بینند و وکیل و وصی ملت بزرگ فلسطین شده اند.
Doaye shabe yek nini:khodaya minooni kam ab kholdam,dis ham kaldam,pas komatam ton jamo khis natonam. . . . .
آیا می دانید؟
خواهشمندم جهت آگاهی دوستان و احترام به کلمه پارس که همان فارس است به جای اینکه بگویید:
سگ پارس می کند , بگویید سگ واق واق می کند و یا زوزه می کشد زیرا عبارت پارس کردن سگ را اولین بار عربها بعد از حمله به ایران بکار بردند تا زبان پارسی را با واق واق سگان مقایسه کنند.
همچنین کلمه غذا در عربی به معنای پس آب شتر می باشد.
این واژه نیز اولین بار پس حمله عربها به ایران , وارد زبان پارسی شد , تا خوراک ایرانیان را با پس آب شتر مقایسه نمایند.
شما می توانید به جای کلمه غذا از کلمه خوراک که پارسی می باشد استفاده نمایید.
برای اطلاعات بیشتر می توانید به لغت نامه دهخدا مراجعه کنید.
نکته روز
یه شب قرار بود با دوستام بریم بیرون. به شوهرم گفتم من ساعت 12 خونه هستم. قول میدم.
اون شب نفهمیدم چه جوری وقت گذشت مشروب هم خورده بودم ساعت 3 بود که رسیدم خونه.
همچین که درو باز کردم ساعت دیواری شروع کرد: کوکو...کوکو....کوکو
عشق
دختری کنجکاو میپرسید: ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا آخرش بازی است و بازیچه
مادرش گفت: عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش بی ادب! این به تو نیامده است
رهروی گفت: کوچه ای بن بست سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت: عین و شین است و قاف، دیگر هیچ
دلبری گفت: شوخی لوسی است تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند
شاعری گفت: یک کمی احساس مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه
شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست
قاضی شهر عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید یعنی از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت: من فقط یک سوال پرسیدم!
خیانت مطبوع
برای مطالعه بقیه مطالب بر روی ادامه مطلب در زیر کلیک کنید |
سرطان درمان قطعی دارد
چندی بود منتظر بودم تا روز جمعه11/11/1387 فرا رسد چرا که می خواستم از نزدیک با فردی آشنا شوم که در رابطه با فعالیت هایش در مرکز وادی الایمن علی(ع) اتریش
VADELAYMAN ALI
HUMAN CELL BALANCING CENTER
برای مطالعه بقیه مطالب بر روی ادامه مطلب در زیر کلیک کنید
ادامه مطلب ...۰
۰
۰
خیلی جالبه تا آخرشو بخونید بر روی ادامه مطلب کلیک کنید
مامان